Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
Search result with all words
standard compass
قطبنمای اصلی مغناطیسی
Other Matches
compass course
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
compass
جهت یاب
compass
پرگار
compass
حدود
compass
وسعت دایره
compass
دوره
compass
به دست آوردن
with in compass
بدون مبالغه
compass saw
اره تیغه باریک
compass
تدبیر کردن
compass
دور زدن
compass
مدارچیزی راکامل نمودن
compass
باقطب نماتعیین
compass
جهت کردن محصور کردن
compass
محدود کردن فهمیدن
compass
درک کردن
compass
گرد مدور
compass
قطب نما
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
compass
قطبنما
compass
پرگار قطب نما
compass
حیطه
compass
دایره
compass
حدود وثغور حوزه
compass direction
جهت قطبنمای مغناطیسی
compass calibration
تنظیم قطب نما
compass calibration
تنظیم انحراف قطب نما
compass card
صفحه قطب نما
compass card
صفحه قطبنما
compass compensation
تصحیح قطب نما
compass bowl
جام قطبنما
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
compass card
گلباد
compass declination
انحراف مغناطیسی قطب نما
compass direction
سمت قطب نما
compass direction
گرای مغناطیسی
compass declination
انحراف قطب نما
compass binnacle
پایه قطبنمای مغناطیس stand compass : sys
astro compass
قطب نمای نجومی
astro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
steering compass
قطبنمای سکان
beam compass
پرگار بازودار
bow compass
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
swinging the compass
تصحیح انحراف قطب نما تصحیح خطای قطب نما
compass platform
bridge
compass azimuth
گرای مغناطیسی
compass azimuth
گرای قطب نمای کشتی
compass bearing
سمت قطب نما
compass bearing
زاویه توجیه قطب نما
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
aperiodic compass
قطب نمای با عقربه چفت شونده
compass error
جمع انحراف تغییرپذیری وخطای گردش شمالی
hair compass
پرگار سوزنی
inclination compass
قطبنمای میلی
induction compass
قطب نمای القائی
magnetic compass
قطبنمای مغناطیسی
magnetic compass
قطب نمای مغناطیسی
magnetic compass
قطبنما
magnetic compass
قطب نما
mariner's compass
قطبنمای ژیروسکپی کشتی
mariner's compass
قطبنمای دریایی
gyro compass
قطبنمای الکتریکی
gyro compass
قطب نمای نجومی
compass north
شمال مغناطیسی
compass north
شمال قطب نما
compass plane
رنده سینه
compass rose
صفحه جهت یاب
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
compass rose
شمال نما
compass stand
binnacle compass
compass swing
چرخش خط محوری
compass swing
قطب نما انحراف طولی قطب نما
compass window
شاه نشین نیم گرد
compensation of compass
تصحیح قطبنما
master compass
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
gyro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
radio compass
قطبنمای رادیویی
aperiodic compass
قطب نمای چفت شونده
compass point
جهتقطبی
compass bridge
قطبنمایعرشهکشتی
liquid compass
مایعقطبنما
transit compass
الت سنجش گوشههای افقی
to fetch a compass
گردگشتن
to fetch a compass
دورزدن
to box the compass
جهات سی ودوگانه قطب نمارابه ترتیب گفتن
compass magnetic binnacle
binnacle
aperiodic magnetic compass
قطب نمای مغناطیسی بدون نوسان
compass meridian line
قطبنمایخطنصفالنهار
gyro magnetic compass
قطب نمای ژیروسکوپی ناوژیروسکوپ مغناطیسی
compass acceleration error
اشتباه قطب نما در اثر سرعت گرفتن کشتی یا هواپیما
compass acceleration error
خطای شتاب جهت یاب
cross section of a liquid compass
قسمتموربقطبنمایمایع
standard
استانده
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
همگون یکنواخت یکجور
standard
نمونه قانونی
standard
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard
قانونی
standard
همسان
standard
همشکل
standard
الگو
standard
کالای جانشین رزمی
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
مقرر قانونی
standard
نمونه قبول شده معین
standard
متعارفی
standard
استاندارد همگون
standard
معیار
standard
متعارف
standard
نشان پرچم
standard A
استانداردA
standard
متداول
standard
مرسوم
standard
استاندارد
standard
قالب
standard
یکسان معیار
standard
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard
طبیعی یا معمولی
standard
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard
سنجه
standard
معمولی
standard
قسمت ساکن دستگاه
standard
نورم مقیاس
standard costs
هزینههای استاندارد
standard conditions
شرایط متعارفی
standard gauge
اندازه معمولی
standard condition
شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard method
روش استانده
standard class
درجه استاندارد
standard cell
پیل استاندارد
standard candle
شمع استاندارد
standard brick
اجر معمولی
standard bred
اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
standard feature
خصیصه متعارف
standard condition
شرایط استاندارد
standard error
خطای معیار
standard deviation
انحراف معیار
standard error
خطای استاندارد
standard error
خطای معدل
standard error
خطای پایه
standard lens
نفراستاندارد
standard error
خطای استانده
standard form
صورت متعارف
standard function
تابع استاندارد
standard costs
هزینههای نرمال
standard interface
واسطه استاندارد
standard rudder
51 درجه سکان
standard section
پروفیل استاندارد
standard solution
محلول استاندارد
standard specification
دستورات استاندارد
standard specification
مقررات استاندارد
standard stimulus
محرک معیار
standard subroutine
زیرروال متعارف
standard time
وقت بین المللی
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
wage standard
دستمزد استانده
standard time
زمان استانده
standard time
زمان رسمی
standard trench
سنگر معمولی
system standard
استانداردسیستم
standard rate
نرخ استاندارد
standard price
قیمت پایه
standard interface
رابط استاندارد
standard item
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard language
زبان متعارف
standard load
بار تنظیم شده
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard measure
اندازه استاندارد
standard metre
متر قانونی یا قبول شده
standard motor
موتور معمولی
standard motor
موتوراستاندارد
standard ohm
اهم استاندارد
standard pascal
پاسکال استاندارد
standard penetration
ازمایش نفوذی استاندارد
standard pitch
گام استاندارد
standard price
قیمت استاندارد
system standard
معیار سیستم
standard bar
میله معمولی
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
gold standard
نظام پایه طلا
inductance standard
اندوکتانس
inductance standard
متعارف اندوکتانس
american standard
Interchange forInformation Code
standard of living
معیار زندگی
living standard
سطح زندگی
standard of living
استاندارد زندگی
standard of living
سطح زندگی
magnetic standard
اهنربای استاندارد
double standard
نظام دو معیاری
gold standard
نظام پولی طلا
gold standard
پایه طلا
escort of the standard
گارد محافظ پرچم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com