English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
English Persian
perfect score امتیاز کامل
Other Matches
perfect ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect کاملا درست و بدون غلط
perfect عالی ساختن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect تکمیل کردن
perfect بی عیب تمام عیار
perfect درست
perfect مام
perfect کامل
perfect information اطلاعات کامل
perfect fluid سیال کامل
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
letter perfect کلمه بکلمه
letter perfect جزء بجزء
letter perfect کاملاوارد
letter perfect از بر
perfect arch قوس دور تمام
perfect competition رقابت کامل
perfect end همه تیرها به هدف
perfect foresight پیش بینی کامل
perfect foresight اینده نگری کامل
perfect monopoly انحصار کامل
perfect number عدد بی کاست
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect radiator تابنده کامل
perfect tense ماضی قریب
perfect tense ماضی کامل
to be the perfect fit <idiom> مو نمی زند
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
She is a perfect wife . یک همسر کامل است
perfect number عدد کامل [ریاضی]
perfect market بازار کامل
perfect loss زیان خالص
perfect game یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
perfect game باحداکثر 003 امتیاز
perfect gas گاز کامل
perfect gazes گازهای ساده
perfect infinitive مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect liquid نقدینه کامل
perfect liquid پول نقد
perfect loss زیان مطلق
perfect loss زیان خاص
present perfect مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
past perfect ماضی بعید
word-perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
It is a perfect fit. کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
present perfect tense ماضی قریب
past perfect tense ماضی بعید
perfect price discrimination تبعیض قیمت کامل
present perfect tense ماضی کامل
practice makes perfect کار نیکو کردن از پر کردن است
In perfect condition (shape). کاملا" صحیح وسالم
practice makes perfect کارکن تا استاد شوی
tp perfect oneself in an art در فنی متخصص شدن
practice makes perfect <proverb> کار نیکو کردن از پر کردن است
future perfect tense زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
tp perfect oneself in an art در هنری سرامد یا کامل شدن
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
score شیار
score نمره اوردن
score رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score نشان معدل
score بریدگی
score خط
score نمره
t score نمره T
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score out خط زدن
score it under زیر ان خط بکشید
to keep score حساب
to keep score بازی رانگاهداشتن
score حساب کردن بحساب اوردن
score تحقیر کردن ثبت کردن
score پوان اوردن
score امتیاز
score امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score پیروزی
score فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
What is the score? چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
He knows the score . سرش توی حساب است
He knows the score . سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
score چوب خط نمره
To keep the score. حساب امتیاز رانگاهداشتن
score حساب
score نشان
to know the score <idiom> سری توی حساب داشتن
score گرم کردن اسب ثبت حرکات
score خط افتادن
what is the score حساب برد و باخت چقدراست
what is the score هر کدام چند بازی داریم
score مارک
score خط زدن
on this score از این بابت
on this score از این حیث
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
stanine score نمره نه بخشی
time score نمره زمانی
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
three score and ten هفتاد
standardized score نمره بهنجار شده
test score نمره ازمون
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
weighted score نمره وزنی
total score نمره کامل
He told us what the score was. جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
settle a score with someone <idiom> عین چیزی را به کسی پس دادن
score-console صفحهنمایشامتیاز
box score نتیجه برد وباخت بازی
unweighted score نمره غیروزنی
true score نمره حقیقی
transmuted score نمره تبدیل شده
To score a goal . گل زدن ( درفوتبال وغیره )
standard score نمره معیار
deviation score نمره انحراف
box score حساب بازی
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
lie score نمره دروغگویی
normalized score نمره هنجار شده
observed score نمره مشاهده شده
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
on the score of neglect ازاین حیث
composite score نمره مرکب
ipsative score نمره نسبی
box score جدول امتیازها
error score نمره خطا
evaluation score نمره ارزیابی
evaluation score نمره ازمایش
gain score نمره افزوده
grade score نمره کلاسی
graphic score نمره نگارهای
derived score نمره اشتقاقی
gross score نمره خام
percentile score نمره صدکی
run up a score قرض بهم رساندن
score out that word ان واژه را خط بزنید
score off a person بر کسی پیش دستی کردن
score off a person از کسی پیش بردن
score a person بر کسی پیش دستی کردن
score a person از کسی پیش بردن
real score نمره واقعی
score out that word روی ان واژه خط بکشید
raw score نمره خام
score sheet برگ امتیاز
sigma score نمره معیار
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
main score نمره اصلی
additional score نمره اضافی
accuracy score نمره دقت
corrected score نمره اصلاح شده
predicted score نمره پیش بینی شده
score keeper منشی
sweeping score line خطکمکنندهامتیاز
hog score line خطامتیازپایانی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
segment score number بخششمارهامتیاز
foot score line خط امتیاز انتهایی
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) . درکارم واردهستم
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word . خانم به تمام معنی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com