Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (6 milliseconds)
English
Persian
peripheral community
جامعه پیرامونیperipeteia
Other Matches
community
انجمن
community
اجتماع
community
عوام
community
جامعه
eruropean community
جامعه اروپایی
ecological community
جامعه
community relations
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
community psychology
روانشناسی اجتماع نگر
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
community chest
صندوق اعانه برای امورخیریه
community center
مرکزاجتماع
community center
ساختمان محل انجمن
Community architecture
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
therapeutic community
اجتماع درمانی
community charge
گونهایمالیات
community policing
سیستمکار محلیپلیس
community service
کمک
community relations
قسمت روابط عمومی
community service
تعاونویاریعمومی
muslim community
امت
community centre
محلاجتماعات
european economic community
market common
urban centre of a community
مرکز شهرک
european community competition rules
مقررات رقابت در جامعه اروپا
european atomic energy community
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
peripheral course
دوره امادگی نظامی
peripheral course
دوران پیش دانشگاهی نظامی
peripheral
رسانه جانبی که با سرعت بالا با کامپیوتر کار میکند
peripheral
دستگاه جانبی
peripheral
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
peripheral
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
peripheral
جنبی
peripheral
پیرامونی
peripheral
خارجی
peripheral
ثانوی
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
peripheral
دورهای وابسته به محیط
peripheral
دوره امادگی
peripheral
نورس پیشرس
peripheral
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
peripheral
1-وسایل جانبی که در کامپیوتر استفاده می شوند مثل چاپگر یا اسکنر. 2-
peripheral
وسیله مبدل سیگنالهای ورودی /خروجی و دستورات از کامپیوتر به قالب و پروتکل که رسانه جانبی بفهمد
peripheral
برنامه یا تابع واسط
peripheral
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
peripheral
مشابه 7489
peripheral
فرام میکند
peripheral
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
peripheral
انتقال داده بین CPU و رسانه جانبی
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
peripheral
1-سخت افزار
peripheral
UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
peripheral
بخش کوتاه برنامه کامپیوتری که به کاربر امکان دستیابی و کنترل ساده وسیله جانبی میدهد
peripheral
خروجی یا ذخیره سازی که توسط CPU کنترل میشود
peripheral
وسیله ورودی
peripheral
فرفیت ذخیره سازی موجود در وسیله جانبی
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
peripheral equipment
تجهیزات جنبی
peripheral joint
اتصالجانبی
peripheral driver
محرک جنبی
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
peripheral nerves
اعصاب پیرامونی
peripheral processor
پردازشگر جنبی
peripheral resistance
مقاومت محیطی
peripheral slots
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
peripheral speed
سرعت محیطی
peripheral unit
واحد جنبی
peripheral device
دستگاه جنبی
peripheral controller
کنترل کننده جانبی
peripheral controller
کنترل کننده جنبی
peripheral highway
[American E]
شاهراه پیرامونی
peripheral road
[British E]
شاهراه پیرامونی
peripheral control unit
واحد کنترل جنبی
peripheral device port
قسمتاصلیتنظیماتمحیط
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
peripheral nervous system
دستگاهعصبجانبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com