English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
permanent hardness of water سختی دایم اب
Other Matches
permanent hardness سختی دائمی
hardness of water سختی اب
water hardness [میزان املاح موجود در آب]
water hardness درجه سختی آب
permanent water level تراز پیوسته اب
hardness اشکال سفتی
hardness شکنندگی
hardness شدت
hardness سختی
hardness دشواری
abrasive hardness درجه سایش پذیری
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
abrasion hardness درجه سایش پذیری
rebound hardness سختی جهشی
red hardness سختی گرم سرخ
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
temporary hardness سختی موقت
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
scratch hardness درجه سختی خراش
file hardness زبری سوهان
strain hardness سختی درجه
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
hardness test ازمایش سختی
thrust hardness درجه سختی فشاری
strain hardness سختی کشی
impact hardness سختی برخورد
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
brinell hardness number ضریب سختی برینل
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
brinell ball hardness test ازمایش فشار گلوله برینل
permanent پایدار ماندنی
permanent تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
permanent فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
permanent خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
permanent رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
permanent فایلی روی دیسک سخت
permanent دائم
permanent پایا
permanent حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent way مسیر دائمی
permanent way مسیر ثابت
permanent پایدار
permanent ابدی
permanent ثابت
permanent دائمی ماندنی
permanent دایمی
permanent همیشگی
permanent دائمی
permanent سیر دائمی
permanent oppointment ماموریت دایمی
permanent oppropriation تدارک دایمی
permanent oppropriation سیستم اماددایمی یا خودکار
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
permanent party پرسنل دایمی
permanent party جمعی دایمی یکان
permanent magnet اهنربای دائم
permanent magnet مغناطیس پایدار
permanent load بار دائمی
permanent insanity جنون دائم
permanent mold قرار می گیرند
permanent mold قالبهائیکه متوالیا" مورداستفاده
permanent insane مجنون دائمی
permanent structures ساختمانهای دائمی
permanent prohibition حرمت ابدی
permanent rank درجه دایمی
permanent tooth دندان دائمی
permanent marriage نکاح دائم
permanent structures به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
permanent store انباره دائمی
permanent storage حافظه دائمی
permanent storage انبارش دائمی
permanent magnet اهنربای دائمی
permanent magnet اهنربای همیشگی
permanent storage انباره دائمی
permanent shuttering قالب ثابت
permanent set حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
permanent saving پس انداز دائمی
permanent rank رتبه دایمی
permanent wave فرششماهه
permanent income درامد دائمی
permanent flow بده پایا
permanent flow بده همیشگی
permanent flow بده پایدار
permanent flow بده دایمی
permanent flow ابدهی دایمی
permanent fault عیب دائمی
permanent consumption مصرف دائمی
permanent emplacement موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent emplacement استقرار دایمی
permanent divorce طلاق بائن
permanent deligate نماینده دایمی
permanent deformation تغییر شکل پایا
permanent color رنگ با ثبات زیاد
permanent bar حرمت موبد
permanent deformation تغییر شکل دایمی
permanent bar حرمت ابدی
permanent error خطای دائمی
permanent error خطای ماندنی
permanent color رنگ دائمی
permanent flow ابدهی پایا
permanent duty station پادگان دایمی
permanent duty station محل خدمت دایمی
permanent magnet steel فولاد اهنربای دائمی
permanent mold casting ریجه
permanent income hypothesis مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent income hypothesis این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent change of station تغییر مکان دایمی
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
permanent magnet dynamic بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
permanent magnet moving coil instrument سنجه ارسنوال
water still دستگاه تقطیر اب
water way راه ابی
water course حق المجری
water way ابراهه
water course حق الشرب
water course مجرای اب
first water بالاترین مقام
mean water میان اب
of the first water بهترین
f.water عرق رازیانه
water way مسیل
first water درجه اول
by water از راه رودخانه
by water با کشتی
on the water در کشتی
by water از راه دریا
water آب
to water آب ریختن
to water آب دادن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
water اب
water ابگونه
water پیشاب
water مایع
water اب دادن
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
above water <adj.> روی آب
to water something آب دادن [گیاه]
water down <idiom> ضعیف شدن
She let the water out . آب را ول کرد
above water <adj.> شناور
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water fowl پرنده ابی
water disposal فاضلاب
water disposal اگوکشی
water damage خسارت اب دیدگی
to drink water اب خوردن
water displacement زهکشی کردن
water cress شاهی اتی
water hazard مانع ابی در مسیر گوی گلف
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water glass لیوان اب
water glass شیشه مایع
water guage فشار سنج اب
water hammer ضربت قوج
water hammer ضربت قوچ
water hardening سختگردانی با اب
water heater فرف ابگرم کن
water heater ابگرم کن
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole چاله اب
swimming with water غرق اب
table water سفره اب زیر زمینی
tap water اب شیر
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water fast رنگ نرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast پارچه شورنرو
water filter صافی اب
water fowl مرغ ابی
water front جبهه رطوبتی
water gas گاز اب
water gauge اندازه اب نما
the water was overknee اب از زانو میگذشت
water paint رنگ لعابی
water hyacinth سنبل ابی
to drink water اب اشامیدن
water circulation گردش اب
water bearer ریزنده اب ابریز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com