Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English
Persian
permanent rank
درجه دایمی
permanent rank
رتبه دایمی
Other Matches
rank
رتبه بندی
rank
ترشیده
rank
انبوه
rank
رتبه بندی کردن
rank
اراستن منظم کردن
rank
رتبه
rank
شان
rank
قطار رشته
rank
ردیف
rank
صف
rank
سلسله مقام
rank
جلف
rank
مرتبه
he is next to you in rank
او در رتبه پس از شماست
rank
ذخیره داده به ترتیب , طبق اندازه و اهمیت
rank
عرض
rank
طبقه
rank
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
rank
ردیف صف
rank
درجه
rank
نظم
rank
طلب شده ترتیب
rank
شکل
rank
درجه دادن دسته بندی کردن
to rank off
رژه رفتن
simulated rank
همردیف نظامی همردیفی
rank correlation
همبستگی رتبهای
rank as creditor
داخل در غرماء شخص ورشکسته شدن
rank as creditor
bankrupt a of estates inthe
the rank of colonel
پایه یا رتبه سرهنگی
to break rank
بی نظم شدن
front rank
صف جلو
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
everone a to his rank
هرکس بقدرمرتبه اش هرکس بفراخورحالش
percentile rank
رتبه صدکی
the rank and file
سربازان
the rank and file
توده ارتش
the rank and file
توده مردم عادی
pull rank
<idiom>
تحت تفثیر قراردادن
In the front rank.
درصف جلو
rank outsider
فردیکهازاوانتظارپیروزیدریکمسابقهیارایگیریمیرود
to rank the soldiers
پس از شاه
to rank past
رژه رفتن
to rank the soldiers
اوست
to break rank
بهم خوردن
to break rank
بهم زدن
to break rank
صف
to break rank
صف شکستن
seventh rank
عرض هفتم
the taxis are on their rank
اتومبیلهای کرایهای درایستگاه خود ردیف ایستاده اند
centile rank
رتبه صدکی
back rank
عرض اول شطرنج
rank and file
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
rank and file
نفرات
rank and file
شئون مختلف نظامی
rank order method
روش ارایش رتبهای
rank difference correlation
همبستگی تفاوت رتبه ها
rank as creditor in the estates of a
داخل در غرماء شدن ورشکسته شدن
Status . Position and rank.
مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
spearman rank correlation coefficient
ضریب همبستگی رتبهای اسپیرمن
kendall's rank correlation method
روش همبستگی رتبهای کندال
permanent
دایمی
permanent
فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
permanent way
مسیر دائمی
permanent
ابدی
permanent
همیشگی
permanent
دائمی
permanent
سیر دائمی
permanent way
مسیر ثابت
permanent
دائمی ماندنی
permanent
ثابت
permanent
پایا
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
permanent
تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
permanent
فایلی روی دیسک سخت
permanent
حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent
رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
permanent
پایدار
permanent
دائم
permanent
پایدار ماندنی
permanent storage
انبارش دائمی
permanent storage
انباره دائمی
permanent shuttering
قالب ثابت
permanent set
حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
permanent saving
پس انداز دائمی
permanent color
رنگ با ثبات زیاد
permanent store
انباره دائمی
permanent structures
ساختمانهای دائمی
permanent structures
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
permanent tooth
دندان دائمی
permanent color
رنگ دائمی
permanent wave
فرششماهه
permanent storage
حافظه دائمی
permanent prohibition
حرمت ابدی
permanent bar
حرمت ابدی
permanent flow
ابدهی دایمی
permanent flow
بده دایمی
permanent flow
بده پایدار
permanent flow
بده همیشگی
permanent flow
بده پایا
permanent flow
ابدهی پایا
permanent hardness
سختی دائمی
permanent income
درامد دائمی
permanent fault
عیب دائمی
permanent error
خطای ماندنی
permanent error
خطای دائمی
permanent bar
حرمت موبد
permanent consumption
مصرف دائمی
permanent deformation
تغییر شکل دایمی
permanent deformation
تغییر شکل پایا
permanent deligate
نماینده دایمی
permanent divorce
طلاق بائن
permanent emplacement
استقرار دایمی
permanent emplacement
موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent insane
مجنون دائمی
permanent insanity
جنون دائم
permanent oppointment
ماموریت دایمی
permanent mold
قرار می گیرند
permanent mold
قالبهائیکه متوالیا" مورداستفاده
permanent marriage
نکاح دائم
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
permanent oppropriation
تدارک دایمی
permanent oppropriation
سیستم اماددایمی یا خودکار
permanent magnet
اهنربای دائمی
permanent magnet
اهنربای همیشگی
permanent magnet
اهنربای دائم
permanent party
جمعی دایمی یکان
permanent party
پرسنل دایمی
permanent magnet
مغناطیس پایدار
permanent load
بار دائمی
permanent change of station
تغییر مکان دایمی
permanent change of station
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
permanent mold casting
ریجه
He has a good permanent job.
شغل ثابت خوبی دارد
permanent duty station
محل خدمت دایمی
permanent income hypothesis
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent hardness of water
سختی دایم اب
permanent magnet centering
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent water level
تراز پیوسته اب
permanent magnet focusing
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet dynamic
بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
permanent magnet steel
فولاد اهنربای دائمی
permanent duty station
پادگان دایمی
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
permanent magnet moving coil instrument
سنجه ارسنوال
semi-permanent hair color
[American]
رنگ مو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com