Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
personal foul
خطای بدنی به حریف
Other Matches
personal
منقول
personal
شماره تلفن ها
personal
امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
personal
وسیلهای
personal
ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک
personal
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
personal
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
personal
منقول خصوصی
personal
حضوری
personal
شخصی
personal
خصوصی
personal
حضوری مربوط به شخص
personal
آدرس ها و یادداشتها
personal
مربوط به کسی
it is personal to himself
مال شخص اوست
personal right
حقوق شخصی
to become personal
وارد شخصیات شدن
personal right
حقوق فردی
It's for my personal use.
برای استفاده شخصی است.
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
foul out
اخراج
foul-up
درهم گوریدگی
foul
ناپاک
foul-up
درهم و برهمی
foul-up
ندانمکاری
foul-up
خیطی
foul-up
افتضاح
foul
نادرست
foul
گیرکردن نارو زدن
foul
جرزنی
foul
بهم خوردن
foul
چرک شدن
foul
گوریده کردن
foul
شنیع
foul
ملعون غلط
foul
لکه دارکردن
foul
ناپاک کردن
foul
بازی بیقاعده
foul
حیله
foul
خلاف طوفانی
foul
گیر کردن
foul
رسوب
foul
رسوب کردن
foul
نخ ماهیگیری اشفته
foul
معیوب
foul
پلید
foul
غلط
foul
گل و لای گرفتن
foul
خطا
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
personal service
خدمت شخصی
operations personal
پرسنل عملیات
personal service
ابلاغ شخصی
personal chattels
دارایی شخصی منقول
personal duty
فرض عینی
personal duty
واجب عینی
personal distribution
توزیع درامد فردی
personal salute
تیر سلام برای افراد
personal action
دعوی شخصی
personal affairs
امور شخصی
personal appearance
وضع فاهر
personal chattels
دارایی منقول
personal saving
پس انداز شخصی
personal action
دعوی منقول
personal computing
محاسبات شخصی
personal computing
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
personal error
خطاهای شخص
personal error
خطاهای انفرادی افراد
personal ownership
مالکیت شخصی
personal pace
اهنگ فردی
personal tempo
اهنگ فردی
personal property
اموال شخصی
personal property
مایملک شخصی
personal representative
مدیر ترکه
personal remarks
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personal remarks
انتقادات شخصی
personal property
دارایی شخصی منقول
personal outlays
هزینههای شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal microcomputer
computer personal
personal error
خطای شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal income
درامد شخصی
personal income
درامد سرانه
personal influence
نفوذ شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personal interest
نفع شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal representative
امین ترکه
personal communications
ارتباطاتشخصی
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
personal column
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
personal stereo
واکمن WalkMan
personal effects
لوازم شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
personal pronoun
ضمیر شخصی
personal surety
کفیل
personal surety
کفالت
personal status
احوال شخصیه
personal state
دارایی منقول
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
personal staff
ستاد شخصی
play foul
نارو زدن
With his foul temper.
با اخلاق سگه که دارد
simultaneous foul
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
play foul
نامردی کردن
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
foul play
ناجوانمردی
to fall foul of
تصادم کردن با
team foul
خطای مهم
tean foul
خطاهای فنی
technical foul
حفظ توپ واترپولوزیر اب
technical foul
به تاخیرانداختن بازی واترپولو
technical foul
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
to fall foul of
درافتادن با
to play foul
ناروزدن
to play foul
نامردی کردن
use foul language
فحاشی کردن
foul-ups
درهم و برهمی
foul-ups
درهم گوریدگی
foul-ups
ندانمکاری
foul play
<adj.>
ناجوانمردی
foul-ups
افتضاح
foul-ups
خیطی
technical foul
خطای فنی
foul mouthed
بد دهن
foul copy
چرک نویس
foul copy
مسوده
foul ground
کفه ته نشین
foul ground
قسمت حاوی ته نشینهای ته دریا
foul hawse
زنجیرها تاب خورده اند
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
foul house
چشمی گرفته لنگر
foul language
فحش
foul language
دشنام
foul line
خط پرتاب ازاد
foul line
خط فول
foul line
خط فول پرش طول
foul blow
ضربه خطا
foul anchor
لنگر گیرکرده
foul mouthed
بحاش
foul-mouthed
بد دهن
foul-mouthed
بحاش
foul play
حقه
foul play
کار نادرست
foul play
قتل ادم کشی
backcourt foul
خطای شخصی
foul mouthed
بدزبان
common foul
خطای عادی
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
explusion foul
خطای منجر به اخراج
foul anchor
لنگر تاب خورده
foul stomach
رودل
foul stomach
معده پر
ordinary foul
خطای بازی بین المللی واترپولو
multiple foul
خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
foul-mouthed
بدزبان
offensive foul
خطای حمله
major foul
خطای عمده
foul weather
هوای خراب
foul throw
پرتاب خطای دیسک یا چکش یاوزنه
individual foul
خطای شخصی
foul weather
هوای نامساعد
personal service utility
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
personal service utility
عرضه سرانه کار
personal data sheet
برگه اطلاعات فردی
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
disposable personal income
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
personal computer (view from above)
کامپیوترشخصی
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
ibm personal computer xt
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
personal knowledge of the judge
علم قاضی
ibm personal computer at
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
personal information manager
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
personal identification number
شماره شناسایی شخصی
personal disposable income
درامد قابل تصرف شخصی
personal deposit fund
اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
ibm personal system/
IBخانوادهای از سیستمهای ریزکامپیوتر تولید شده توسط شرکت
to be in a bad
[foul]
temper
ترشرو بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
to be in a bad
[foul]
temper
تند بودن
to be in a bad
[foul]
temper
کج خلق بودن
rough or foul copy
چرک نویس
loose ball foul
خطا روی حریف بدون توپ
foul bill of lading
بارنامه مشروط
foul bill of lading
بارنامه نادرست
play control foul
خطا روی حریف بدون توپ
It is foul weather today .
امروز هوا خیلی گند است
To foul up something . To make a mess of it .
گند چیزی را با لاآوردن
We had a foul meal for lunch.
نهار گندی خوردیم
edward's personal preference schedule
مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
Personal effects are duty-free.
لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com