English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (2 milliseconds)
English Persian
personnel status وضعیت پرسنلی
personnel status وضع افراد
Other Matches
personnel پرسنل
personnel استخدامی
personnel کارگزینی
personnel افراد
personnel کارمندان
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
personnel کارکنان
personnel کارکنان یاخدمه وسایل جنگی
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
personnel management اداره کردن پرسنلی
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
overhead personnel پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
enlisted personnel پرسنل سرباز و درجه دار
enlisted personnel طبقه افراد
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
enroute personnel افرادمنتسب
filler personnel افراد جایگزینی
filler personnel افرادجایگزین
carreer personnel پرسنل کادر ثابت
enlisted personnel افراد
operating personnel پرسنل فعال
operating personnel افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
personnel carrier نفربر
personnel carrier خودرو نفربر
personnel psychology روانشناسی استخدامی
personnel section کارگزینی
personnel section قسمت پرسنلی
personnel selection کارمند گزینی
personnel services خدمات کارمندی
personnel services خدمات پرسنلی
personnel training اموزش کارکنان
reimbursable personnel پرسنل حقوق بگیر نظامی
technical personnel کادر فنی
personnel officer افسر اجودانی
personnel officer افسر رکن یکم
personnel management مدیریت پرسنلی
personnel management مدیریت استخدام
personnel development برنامه ریزی استخدامی
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
personnel monitoring بازدیدافراد
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
personnel monitoring بازدید پرسنلی
personnel officer افسر پرسنل
personnel manager مدیر استخدام
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
army personnel system سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
additional production personnel عوامل دیگر تولد
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
status یک بیت در کلمه که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت و نتیجه یک عملیات است
status وضعیت
status اهمیت یا موقعیت
status وضع
status پایگاه
status شان
status حالت
status وضع اجتماعی یا قانونی
status کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
status ثباتی که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
status خط ی در بالا یا پایین صفحه که اطلاعات در مورد کار جاری میدهد روی
status سیگنال کامپیوتری برای درخواست اطلاعات از وضعیت خط ی ترمینال
status مشابه 9596
status حال پایه
status مقام
high status بلندپایه
status symbol نشانهی شان و اعتبار
status code رمز وضعیت اماد در یک امادگاه
professional status پایگاه حرفهای
social status پایگاه اجتماعی
status symbols علامت مقام
status symbols نماد منزلت
status symbol علامت مقام
status symbol نماد منزلت
status word کلمه وضعیت نما
status report گزارش وضعیت
status register ثبات وضعیت
status of limitations قانون مرورزمان
status map نقشه وضعیت نما
status enquiry پرسش درخصوص وضعیت مشتری
status enquiry پرسش نامه وضعیت
status board تابلو وضعیت
status board تابلوی نشان دهنده وضعیت
status board تابلوی وضعیت
socioeconomic status پایگاه اجتماعی- اقتصادی
social status موقعیت اجتماعی
status symbols نشانهی شان و اعتبار
duty status وضعیت خدمتی
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
mental status وضع روانی
maintenance status وضعیت نگهداری
low status دون پایه
inactive status خط مشی خاموش
inactive status وضعیت غیرفعال اتشبارغیرفعال
inactive status حالت انتساب
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
financial status وضع مالی
cirro status ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
class status پایگاه طبقهای
control status وضعیت کنترلی
control status وضعیت کنترل اتش
device status وضعیت دستگاه
nonpay status حالت انتظار خدمتی
nonpay status وضعیت قطع حقوق
nonduty status حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
status quo وضع موجود
status quo وضع کنونی حالت طبیعی
status quo وضع فعلی
status quo وضع کنونی وضع موجود
marital status وضع تاهل
achieved status پایگاه اکتسابی
personal status احوال شخصیه
active status خط مشی فعال توپخانه
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
Status . Position and rank. مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
To preserve the status quo . وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
It is not much of a reputation (status symbol) for one. اینهم برای آدم شهرت نشد
key status indicator نشانگر وضعیت کلید
civil status office دفتر سجل و احوال
equal status persons افراد همپایه
program status word کلمه وضعیت برنامه
two sided disk status اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
channel status word کلمه وضعیت مجرا
program status word کلمه وضیت برنامه
citizenship [status of a citizen] ملیت [حقوق] [سیاست]
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
She is not mindful of her social position ( status ) . متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
status quo ante bellum حالت پیش از جنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com