Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 72 (1 milliseconds)
English	Persian
petty officers	درجه دار
petty officers	مهناوی
petty officers	معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers	ناو استوار دوم
Other Matches
petty	خرد
petty	کوچک
petty	غیر قابل ملاحظه
petty	جزئی
petty	فرعی
officers	مامور متصدی
officers	افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers	صاحب منصب
officers	افسر
officers	مامور کارمند اداری
officers	امین صلح
officers	مامور
officers	عضو هیات رئیسه
officers	متصدی ضابط عدلیه
officers	فرمان دادن
petty jury	هیئت منصفه
petty farmers	زارعین جزء
petty offence	انحراف
petty offence	خلاف
petty offence	جرم خلافی
petty offence	خطا
petty offence	لغزش
petty jury	هیئت داوری هیئت قضات
larceny petty	دزدی کوچک
larceny petty	بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
petty farmers	کشاورزان جزیا خرد
petty larceny	دله دزدی
petty thief	دله دزد
petty session	دادگاه سیار
petty officer	درجه دار
petty officer	مهناوی
petty officer	معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer	ناو استوار دوم
petty offence	جرم کوچک
petty cash	صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
officers' quarters	بخشدفتری
returning officers	سرپرست انتخابات برزن
police officers	مامور پلیس
police officers	پاسبان
police officers	افسر شهربانی
police officers	افسر پلیس
officers call	نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
officers call	شیپور افسر پیش
commissioned officers	افسرشاغل
non-commissioned officers	درجه دار
commissioned officers	افسر
warrant officers	ناوبانیار ستوانیار
commissioned officers	افسر کادر
warrant officers	افسر یار
probation officers	مامور نافر
commanding officers	افسر فرمانده
senior officers	افسران ارشدیا بالارتبه
warrant officers	افسریار
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
court of petty offences	دادگاه لغزش
court of petty offences	محکمه خلاف
chief petty officer	ناو استوار یکم
chief petty officeer	ناو استوار یکم
chief petty officer	ناوبان دوم
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown	دادستان
law officers of the crown	وکیل عمومی دادیار
The officers were brifed on (about) the detailes.	افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
senior chief petty officer	ناوبان یکم
master chief petty officer	ناو استواریکم
division police petty officer	درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master chief petty officer	استوار یکم
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com