Dictiornary-Farsi | phosphorescent paint | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 90 (5 milliseconds)

English	Persian
phosphorescent paint	رنگ تابنده


Other Matches

phosphorescent	تابنده
phosphorescent	شب تاب درخشان
phosphorescent	فسفرسان
phosphorescent coating	روکششبتاب
paint	رنگ کردن
to paint something [with something]	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
to paint out	بازدن رنگ پاک کردن
pc paint	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
paint	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
paint	رنگ نقاشی
paint	رنگ
paint	رنگ شدن
paint	نگارگری کردن نقاشی کردن
plastic paint	رنگ پلاستیکی
priming paint	رنگ استر
Paintbrush/Paint	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint work	رنگ کاری ساختمان
paint thinner	تینر رنگ
paint thinner	رقیقگر رنگ
paint thinner	تینر یا رقیق کننده رنگ
paint roller	غلطک رنگ کاری
paint remover	رنگ زدا
paint program	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint progarm	برنامه نگارگری
paint gun	رنگ پاش
priming paint	رنگ استری
rustproof paint	رنگ ضد زنگ
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
to coat something [with paint]	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
poster paint	تقریبابیرنگ
gloss paint	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
paint spray	اسپریرنگ
paint cup	مخزنرنگ
war paint	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
wall paint	رنگ دیوار
traffic paint	خط کشی راه
to paint the lily	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
paint stripper	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
water paint	رنگ لعابی
surface paint	استر
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
paint coat	روکش رنگ
paint brush	قلم موی نقاشی
fireproof paint	رنگ نسوز
finishing paint	رنگ سازی اماده
battery paint	رنگ باتری
enamel paint	رنگ لعابی
coat of paint	اندود رنگ
cement paint	اندود کردن با دوغاب سیمان
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
bituminous paint	رنگ قیردار
bituminous paint	رنگ قیری
antirust paint	رنگ ضد زنگ
antirust paint	ضد زنگ
anticorrosive paint	ماده ضد زنگ
flat paint	رنگ مبنا
flat paint	زمینه
luminous paint	رنگ نور
lacquer paint	رنگ لاکی
luminous paint	شبرنگ
paint pot	گلفشان
oil paint	رنگ روغنی
oil paint	رنگ روغن
lay on paint	رنگ زدن
grease paint	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
fluorescent paint	رنگ فلورسنت
luminous paint	رنگ شب نما
to paint adoor green	رنگ سبز بدری زدن
His fingers were stained with paint .	روی انگشتانش لکه های رنگ بود
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
to strip the paint off the wall	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
paint the town red <idiom>	اوقات خوشی داشتن
to paint a rosy picture of something	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
acid proof paint	رنگ ضد اسید
acid resisting paint	رنگ ضد اسید
paint spray gun	پیستوله رنگ
paint spray gun	رنگ پاش
paint spraying equipment	تجهیزات رنگ پاشی
linseed oil paint	رنگ روغن برزک
paint roller mill	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
heat fast paint	رنگ مقاوم گرما
to paint adoor green	دری را رنگ سبز زدن
to paint the town red	عربده کردن
to paint the town red	مستی کردن اشوب کردن
rust protection paint	رنگ ضد زنگ
anti flouing paint	رنگ ضد خزه
paint roller mill	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
You have rubbed your coat against some wet paint .	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )

phosphorescent paint

رنگ تابنده