English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English Persian
pick's syndrome نشانگان پیک
pick's syndrome بیماری پیک
Other Matches
syndrome علائم مشخصه مرض
syndrome همرفت
syndrome نشانگان
Down's syndrome نشانگان داون
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
klinefelter's syndrome نشانگان کلاین فلتر
pickwickian syndrome نشانگان پیک ویکی
scheie's syndrome نشانگان شی
stockholm syndrome نشانگان استکهلم
munchausen syndrome نشانگان مونچاوزن
withdrawal syndrome نشانگان ترک دارو
turner's syndrome نشانگان ترنر
adaptation syndrome نشانگان انطباق
amnesic syndrome نشانگان یاد زدودگی
triple x syndrome نشانگان سه ایکسی
capgras syndrome نشانگان کپگراس
cushing's syndrome نشانگان کوشینگ
korsakoff's syndrome نشانگان کرساکف
effort syndrome نشانگان تلاش
ganser syndrome نشانگان گانسر
gerstmann syndrome نشانگان گرستمان
kanner's syndrome نشانگان کانر
dacosta's syndrome نشانگان داکوستا
parkinson's syndrome نشانگان پارکینسون
acute brain syndrome نشانگان مغزی حاد
brown sequard syndrome نشانگاه براون- سکار
social breakdown syndrome نشانگان فروپاشی اجتماعی
slapped cheek syndrome بیماری پنجم [پزشکی]
frontal lobe syndrome نشانگان قطعه پیشانی
dry mouth syndrome زروستومی [پزشکی]
organic brain syndrome نشانگان اسیب مغزی
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
kluver bucy syndrome نشانگان کلوور- بوسی
general adaptation syndrome نشانگان انطباق عمومی
organic brain syndrome او بی اس
slapped cheek syndrome اریتما اینفکتیوزوم [پزشکی]
atmosphere related syndrome [ARS] حساسیت به تغییرات هوا [پزشکی]
to pick on عیب جویی کردن از
to pick out جدا کردن
to pick out سوا کردن برگزیدن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick off تک تک انداختن
pick up اشنا شدن
pick up یارگیری
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick off یکی یکی با تیر زدن
to pick off یکی یکی باتیرزدن
to have one's pick برگزیدن
to have one's pick انتخاب کردن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off چیدن
to pick off کندن
pick up کندن منظم کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
pick up <idiom> اتفاقی
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
pick out <idiom> انتخاب کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
to pick thanks خود شیرینی کردن
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
to pick thanks بوسیله سخن چینی
to pick up برچیدن
to pick up برداشتن
to pick up سوارکردن
to pick up پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick-up پیک اپ
pick هرنوع الت نوک تیز
pick کلنگ دو سر
pick سیستم عامل چند کاربره
pick چند کاره
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick me up نوشابه مقوی
pick نوک زدن به برگزیدن
pick-me-up نوشابه مقوی
pick-up کندن
pick خلال گوش
pick خلال دندان
pick کلنگ
pick چیدن
pick کندن
pick کلنگ زدن و
pick باخلال پاک کردن
pick خلال دندان بکاربردن
pick بازکردن
pick ناخنک زدن
pick عیبجویی کردن
pick دزدیدن
pick کلنگ
pick زخمه
pick مضراب
pick کلنگ زدن
pick at خرده گرفتن بر
pick over برگزیدن
pick off چیدن
pick up برداشتن
pick up سوار کردن مسافر
pick up برچیدن
pick over چیدن
pick up بدست اوردن
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick out جدا کردن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick wickian ساده بی تکلف
pick wickian روشن بین
pick's disease بیماری پیک
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick to pieces پاره پاره کردن
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
pick-ups کندن
pick-ups پیک اپ
pick up and delivery بارگیری و تحویل
pick up oneself خود را نگه داشتن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick-up artist مرد زن پرست
pick-up artist مشتاق زن
pick-up artist زن دنبال کن
pick-up artist مردلاس زن
to pick a hole in سوراخ کردن
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
ice pick یخ خرد کن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
pick and steal ناخنک زدن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
tooth pick خلال دندان دندان کاو
ear pick گوش پاک کن
ice pick چکش یخ شکن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
pick a back برپشت
pick a back بردوش
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
to pick rags کهنه برچینی کردن
pick up health بهبود یافتن
to pick to piece پاره پاره کردن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick-me-ups نوشابه مقوی
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
pick of the basket گل سرسبد
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick a hole in سوراخ کندن در
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
pick-up arm دستهبلندشونده
Afro pick شانه مخصوص فر
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com