Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
Other Matches
pick up
سوار کردن مسافر
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
To pick on someone . To have it in for someone .
با کسی لج افتادن
to pick up
سوارکردن
pick over
چیدن
pick out
انتخاب کردن دریافتن
pick out
جدا کردن
pick off
رد شدن از راننده دیگر
pick off
یکی یکی با تیر زدن
pick off
چیدن
pick over
برگزیدن
pick on
<idiom>
حرف بد به کسی زدن
pick up
برداشتن
pick up
برچیدن
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
pick up
<idiom>
اتفاقی
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up
<idiom>
دریافت کردن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
pick me up
نوشابه مقوی
pick-me-up
نوشابه مقوی
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
to pick out
جدا کردن
to pick on
عیب جویی کردن از
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick off
تک تک انداختن
to pick off
یکی یکی باتیرزدن
to pick off
کندن
to pick off
چیدن
to pick at any one
از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to have one's pick
برگزیدن
to pick out
سوا کردن برگزیدن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick at
خرده گرفتن بر
pick up
کندن منظم کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
to pick up
برداشتن
to pick up
برچیدن
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
to pick thanks
خود شیرینی کردن
to have one's pick
انتخاب کردن
When should I pick you up?
کی عقب شما بیایم؟
pick-up
پیک اپ
pick
کلنگ
pick
ناخنک زدن
pick
زخمه
pick
مضراب
pick
خلال دندان
pick
خلال گوش
pick
هرنوع الت نوک تیز
pick
دزدیدن
pick
عیبجویی کردن
pick
بازکردن
pick-up
کندن
pick
کلنگ
pick
چیدن
pick
کندن
pick
کلنگ زدن و
pick
باخلال پاک کردن
pick
خلال دندان بکاربردن
pick
نوک زدن به برگزیدن
pick
کلنگ دو سر
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick up
اشنا شدن
pick up
یارگیری
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
pick up
بدست اوردن
pick
کلنگ زدن
pick
سیستم عامل چند کاربره
pick
که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick
چند کاره
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
ice pick
یخ خرد کن
pick up the pieces
زمین را شکستی اردهاراریختی
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian
ساده بی تکلف
ice pick
چکش یخ شکن
pick's disease
بیماری پیک
pick's syndrome
نشانگان پیک
pick's syndrome
بیماری پیک
pick a back
برپشت
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick of the basket
گل سرسبد
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up oneself
خود را نگه داشتن
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick to pieces
پاره پاره کردن
pick a back
بردوش
pick and steal
ناخنک زدن
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
magnetic pick up
پیک اپ مغناطیسی
pick up health
بهبود یافتن
pick wickian
روشن بین
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick-up artist
مردلاس زن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
pick-up artist
مرد زن پرست
Afro pick
شانه مخصوص فر
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
pick-me-ups
نوشابه مقوی
Don't pick on me.
سر به سر من نگذار.
ear pick
گوش پاک کن
pick-up arm
دستهبلندشونده
To pick at ones food .
از روی سیری خوردن
pick a quarrel
<idiom>
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick-up artist
زن دنبال کن
pick-up artist
مشتاق زن
pick up the tab
<idiom>
صورت حساب کسی را پرداختن
pick up speed
<idiom>
افزایش سرعت
pick someone's brains
<idiom>
اطلاعات دقیق به کسی
to pick a hole in
سوراخ کندن در
to pick a hole in
عیبجویی کردن از
to pick and choose
درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
to pick rags
کهنه برچینی کردن
to pick to piece
پاره پاره کردن
to pick a hole in
سوراخ کردن
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
Pick on someone your own size.
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
pick-ups
پیک اپ
pick-ups
کندن
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
to roll on
صاف کردن
roll in
در حافظه پهن کردن
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll out
ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll out
از حافظه جمع کردن
roll
ثبت
roll in
<idiom>
باقیمت بالایی رسیدن
roll up
رویهم جمع شدن
roll up
جمع اوری کردن تاسیسات
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up
چرخیدن
roll up
اندوختن
roll up
جمع کردن
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll out
دویدن هواپیما روی باند
roll out
سر خوردن هواپیما
to roll by
اسان رفتن
to roll by
غلتیدن
to roll by
صاف رفتن
to roll on
غلتیدن
to roll on
اسان رفتن
roll around
<idiom>
برگشتن
roll up
انباشتن
roll
غلت خوردن گشتن
roll
بدوران انداختن
roll
گردکردن
roll
غلتک زدن
roll
غل دادن
roll
غلتاندن غلت دادن
roll
غلتیدن
roll
نورد
roll
فهرست
roll
تراندن
roll
تردادن
roll
چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll
ناویدن
roll
ناوش
roll
دوران حول محور طولی غلطش
roll
انحراف به چپ یا راست
roll
غلطیدن ناو
roll
غلتش ناو
roll
غلطیدن
roll
تلاطم داشتن
roll
غلتک
roll
چرخش گردش
roll
چیز پیچیده
roll
طاقه
roll
چرخش توپ والیبال
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
roll
طومار
roll
لوله
roll
توپ
roll
صورت
roll
فهرست پیچیدن
roll
نورد کردن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
inductive displacement pick up
پیک اپ القائی
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
To pick flowers(fruit).
گل ؟(میوه ) چیدن
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com