Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English
Persian
pick of the basket
گل سرسبد
Other Matches
basket
حلقه یا گل چوبدست اسکی
basket
حلقه بسکتبال
basket
درسبد ریختن
basket
سبد
basket
زنبیل
basket coil
پیچک تار عنکبوتی
basket ball
یکجورتوپ بازی
basket arch
قوس دسته زنجبیلی
basket arch
چفد دسته زنبیلی
basket arch
پانیذ
basket handle
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
plate basket
سبد قاشق و چنگال
basket stitch
بافتحصیری
basket dam
دیواره سبدی
basket dam
بند سلهای
basket dam
بندسله اندازی
rescue basket
زنبیل نجات
swing basket
سبد ابکشی
peach basket
ویمیک بالانس
waste basket
سبد کاغذ بیکاره
waste basket
سبد
waste basket
زنبیل
waste basket
مکثف
basket tie
گره اویزان
basket throw
مسابقه پرتاب از راه دور
work basket
سبد سوزن و نخ
basket hanger
بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
basket hanger
مفت خور
basket support
پشتیبانسبد
shopping basket
سبد خرید
basket purchase
خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
basket weave
بافت حصیری
basket weave
بافت دو پود زیر دو پود رو
wastepaper basket
سطلمخصوصکاغذهایباطله
clothes basket
سبد رختچرک
wicker basket
سبدترکهای
pollen basket
جایگاهگرده
cutlery basket
سبدکاروچنگال
basket-weave
بافت حصیری
basket hitch tie
گره اویزان دو خفتی
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
perforated metal basket
سبد فلزی مشبک
basket suspension cables
کابلآویزانسبد
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
to pick on
عیب جویی کردن از
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick out
جدا کردن
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
to pick out
سوا کردن برگزیدن
to pick off
تک تک انداختن
pick up
یارگیری
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick out
انتخاب کردن دریافتن
to have one's pick
برگزیدن
to have one's pick
انتخاب کردن
to pick at any one
از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to pick off
چیدن
to pick off
کندن
to pick off
یکی یکی باتیرزدن
to pick thanks
خود شیرینی کردن
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
to pick up
برچیدن
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
pick up
<idiom>
اتفاقی
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up
<idiom>
دریافت کردن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
pick on
<idiom>
حرف بد به کسی زدن
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to pick up
برداشتن
to pick up
سوارکردن
to pick up
پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
When should I pick you up?
کی عقب شما بیایم؟
To pick on someone . To have it in for someone .
با کسی لج افتادن
pick up
اشنا شدن
pick
کلنگ زدن
pick
زخمه
pick
کلنگ
pick
دزدیدن
pick
عیبجویی کردن
pick
ناخنک زدن
pick
بازکردن
pick
نوک زدن به برگزیدن
pick
خلال دندان بکاربردن
pick
باخلال پاک کردن
pick at
خرده گرفتن بر
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick
مضراب
pick
خلال دندان
pick
سیستم عامل چند کاربره
pick
چند کاره
pick
که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick-me-up
نوشابه مقوی
pick-up
کندن
pick
کلنگ دو سر
pick
هرنوع الت نوک تیز
pick
خلال گوش
pick off
چیدن
pick off
یکی یکی با تیر زدن
pick me up
نوشابه مقوی
pick up
سوار کردن مسافر
pick up
برداشتن
pick up
برچیدن
pick-up
پیک اپ
pick
کلنگ
pick up
بدست اوردن
pick up
کندن منظم کردن
pick
چیدن
pick off
رد شدن از راننده دیگر
pick out
جدا کردن
pick over
چیدن
pick over
برگزیدن
pick
کندن
pick
کلنگ زدن و
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
Pick on someone your own size.
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
Don't pick on me.
سر به سر من نگذار.
pick-up artist
مشتاق زن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
To pick at ones food .
از روی سیری خوردن
pick-up artist
مرد زن پرست
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick up the tab
<idiom>
صورت حساب کسی را پرداختن
pick up speed
<idiom>
افزایش سرعت
pick-ups
پیک اپ
pick-ups
کندن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
pick-up artist
مردلاس زن
pick someone's brains
<idiom>
اطلاعات دقیق به کسی
pick-up artist
زن دنبال کن
pick a quarrel
<idiom>
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
ice pick
چکش یخ شکن
pick's disease
بیماری پیک
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to pick to piece
پاره پاره کردن
pick a back
برپشت
pick's syndrome
نشانگان پیک
pick's syndrome
بیماری پیک
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
to pick rags
کهنه برچینی کردن
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
pick and steal
ناخنک زدن
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to pick a hole in
عیبجویی کردن از
to pick a hole in
سوراخ کندن در
to pick a hole in
سوراخ کردن
pick to pieces
پاره پاره کردن
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick a back
بردوش
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
magnetic pick up
پیک اپ مغناطیسی
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
pick up oneself
خود را نگه داشتن
pick-up arm
دستهبلندشونده
pick-me-ups
نوشابه مقوی
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick and choose
درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
ear pick
گوش پاک کن
Afro pick
شانه مخصوص فر
pick up the pieces
زمین را شکستی اردهاراریختی
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
ice pick
یخ خرد کن
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
pick wickian
روشن بین
pick up health
بهبود یافتن
pick wickian
ساده بی تکلف
To pick flowers(fruit).
گل ؟(میوه ) چیدن
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
inductive displacement pick up
پیک اپ القائی
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
These football players are the pick of the bunch .
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .
سر وگوشی آب دادن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com