English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English Persian
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
Search result with all words
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
Other Matches
brains مخ
if i had brains <idiom> اگر عقلم رسیده بود
to have brains باهوش بودن
He has brains. او [مرد] آدم باهوشی است.
brains مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
brains ذکاوت فهم
brains هوش
brains کله
brains مغز
rack one's brains <idiom> سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
to pick out سوا کردن برگزیدن
to pick off کندن
to pick off یکی یکی باتیرزدن
to pick off تک تک انداختن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
pick up کندن منظم کردن
to pick on عیب جویی کردن از
to pick out جدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
pick up برچیدن
to pick off چیدن
to pick at any one از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
pick up سوار کردن مسافر
pick up بدست اوردن
to pick up برداشتن
pick up اشنا شدن
pick up یارگیری
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick up برداشتن
to have one's pick برگزیدن
to have one's pick انتخاب کردن
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
to pick thanks خود شیرینی کردن
to pick thanks بوسیله سخن چینی
pick up <idiom> دریافت صدای رادیو و...
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
pick up <idiom> برداشتن چیزی ازروی زمین
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
When should I pick you up? کی عقب شما بیایم؟
pick نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
pick up <idiom> اتفاقی
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
to pick up برچیدن
to pick up سوارکردن
to pick up پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
pick-me-up <idiom> بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
pick on <idiom> حرف بد به کسی زدن
pick out <idiom> انتخاب کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
pick خلال گوش
pick بازکردن
pick-me-up نوشابه مقوی
pick me up نوشابه مقوی
pick خلال دندان بکاربردن
pick باخلال پاک کردن
pick کلنگ زدن و
pick کندن
pick چیدن
pick کلنگ
pick ناخنک زدن
pick-up پیک اپ
pick کلنگ دو سر
pick خلال دندان
pick مضراب
pick زخمه
pick کلنگ
pick هرنوع الت نوک تیز
pick دزدیدن
pick عیبجویی کردن
pick نوک زدن به برگزیدن
pick که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
pick at بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick کلنگ زدن
pick off یکی یکی با تیر زدن
pick off رد شدن از راننده دیگر
pick out جدا کردن
pick out انتخاب کردن دریافتن
pick over چیدن
pick over برگزیدن
pick off چیدن
pick چند کاره
pick سیستم عامل چند کاربره
pick at خرده گرفتن بر
pick-up کندن
Pick on someone your own size. برو با هم قدهای خودت طرف بشو
pick a quarrel <idiom> باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
To pick at ones food . از روی سیری خوردن
pick up speed <idiom> افزایش سرعت
Don't pick on me. سر به سر من نگذار.
pick-up artist مرد زن پرست
pick-up artist مشتاق زن
pick-up artist زن دنبال کن
pick-up artist مردلاس زن
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
pick-ups کندن
pick-ups پیک اپ
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
pick to pieces پاره پاره کردن
pick and steal ناخنک زدن
pick and roll ایجاد سد و چرخش
to pick a hole in سوراخ کردن
to pick a hole in سوراخ کندن در
to pick a hole in عیبجویی کردن از
to pick and choose درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick a back برپشت
pick a back بردوش
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pick's syndrome بیماری پیک
pick of the basket گل سرسبد
pick up and delivery بارگیری و تحویل
pick up oneself خود را نگه داشتن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
pick wickian شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian ساده بی تکلف
pick wickian روشن بین
pick's disease بیماری پیک
pick up the pieces زمین را شکستی اردهاراریختی
pick's syndrome نشانگان پیک
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
magnetic pick up پیک اپ مغناطیسی
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
tooth pick خلال دندان دندان کاو
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
Afro pick شانه مخصوص فر
pick-up arm دستهبلندشونده
pick-me-ups نوشابه مقوی
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
ear pick گوش پاک کن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick rags کهنه برچینی کردن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
ice pick یخ خرد کن
ice pick چکش یخ شکن
pick to pieces سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick up health بهبود یافتن
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
To pick an apple off the tree. سیبی را از درخت کندن [چیدن] .
To pick somebodys pocket. جیب کسی را زدن
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
These football players are the pick of the bunch . این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com