English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
picture interpretation test ازمون تفسیر تصاویر
Other Matches
picture frustration test ازمون ناکامی سنج تصویری
picture arrangement test ازمون تنظیم تصویرها
picture completion test ازمون تکمیل تصویر
healy picture completion test ازمون تکمیل تصاویر هیلی
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
peabody picture vocabulary test ازمون واژگان مصور پی بادی
interpretation مفاد
interpretation تعبیر
interpretation تعبیر ترجمه
interpretation تفسیر
interpretation بیان
interpretation شرح
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation تاویل
interpretation ترجمه
interpretation of a dream تعبیر خواب
literal interpretation تفسیر ادبی
broad interpretation تفسیر موسع
narrow interpretation تفسیر مضیق
symbolic interpretation تفسیر نمادی
photo interpretation نقشه کردن عکس هوایی
photo interpretation تفسیر عکس
liberal interpretation تفسیر ازاد
dream interpretation تعبیر رویا
photo interpretation تفسیر عکس هوایی نقشه عکسی
dream interpretation خوابگزاری
economic interpretation of history تفسیر اقتصادی تاریخ
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
picture روشن ساختن
picture تصور وصف
picture مجسم کردن
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture نقاشی کردن
picture الگوریتم فشرده سازی تصویر در سیستم ویدیوی DVI شرکت Intel
picture کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture و یا تغییر شدت آن طبق سیگنال دریافتی
picture تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picture دیدن شی یا صحنه
To be in the know . To be in the picture . وارد بودن ( مطلع وآگاه )
picture سینما با عکس نشان دادن
picture منظره
picture عکس
self picture خودانگاره
picture ارسال تصویر روی خط تلفن
picture نمایش [فیزیک] [ریاضی]
picture تصویر
picture to oneself پیش خود مجسم کردن
transter picture عکس برگردان
picture writing خط تصویری
picture writing تصویر نگاری
picture tube لامپ تصویر
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
word picture بیان یا شرح روشن
fancy picture عکس خیالی
picture rail قابعکس
picture noise پارازیت روی تمام صفحه نمایش
picture postcard کارت پستال
the picture on the wall این عکس روی دیوار
folded picture تصویر تا خورده
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
picture processing پردازش تصویری
string picture روزنه کمان
The picture is not straight . عکس کج است ( راست قرار نگرفته )
You have come out well in this photo(picture). ازمد افتادن
picture theatre سینما نمایش گاه متحرک
picture theatre جایگاه سینما
picture signal سیگنال تصویر
the picture of joy مظهر خوشی
the picture of joy خوشی مجسم
to picture to oneself تصور کردن
to picture to oneself مجسم کردن
picture palace نمایش گاه تصاویر متحرک
picture palace جایگاه سینما
picture hat کلاه زنانه لبه پهن
picture frequency فرکانس تصویر
picture graph نمودار تصویری
picture gallery اطاق نقاشی
picture palace سینما
picture frequency بسامد تصویر
picture frame قاب عکس
picture signal علامت تصویر
picture screen صفحه تصویر
picture postcard کارت پستال عکس دار
picture book کتاب عکس دار
living picture پرده نقاشی
living picture نمایش یاتصویر برجسته
picture element سازه تصویر
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
picture element عنصر تصویر
picture gallery نگارخانه
sharp picture تصویر شفاف
clear picture تصویر واضح
motion picture سینما
noisy picture تصویر همهمهای
clear picture تصویر شفاف
Heisenberg picture نمایش هایزنبرگ [فیزیک]
moving picture سینما
moving picture فیلم سینما
as pretty as a picture <idiom> مثل ماه شب چهارده
snowy picture صفحه نمایش پر از پارازیت
sharp picture تصویر واضح
magnetic picture recording ضبط تصویر مغناطیسی
tricolor picture tube لامپ تصویر سه لولهای
three gun picture tube لامپ تصویر سه لولهای
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
To draw a check ( picture ) . چک ( عکس ) کشیدن
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
rozenzweig picture frustration study ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
t test ازمون تی
test شهادت گواهی بازرسی کردن
test امتحان محک
test تست کردن ازمایش
test value نمره ازمون
test ازمایش کردن
test معاینه کردن
test ازمایش کردن امتحان
test محک
test معیار
test course مسافت ازمایش
self test ازمایش خودکار
test محک زدن
f test ازمون اف
test امتحان کردن
test ازمودن کردن
self test خودازمایی
test امتحان
test اختیار
z test ازمون " زی "
test تست
test امتحان
u test ازمون یو
test آزمون
test آزمایش
x o test ازمون ضربدر و دایره
test تست
to do a test امتحان کتبی نوشتن
test آزمایش شبکه ارتباطی با ارسال حجم زیاد داده و پیام روی آن
test اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار
test بررسی اینکه اطلاعات عددی , عددی هستند
test قطعه مخصوص که نرم افزار با سخت افزار را آزمایش میکند
test داده با نتایج از پیش تعیین شده که امکان آزمایش برنامه جدید را فراهم میکند
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
test محیط ی برای آزمایش برنامه ها
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
slump test ازمایش فرو نشستن
ordering test ازمون رده بندی
system test ازمون سیستم
similarities test ازمون شباهتها
occupational test ازمون شغلی
omnibus test ازمون مختلط
performance test ازمون عملکردی
sign test ازمون علامتها
performance test ازمون عملی
sorting test ازمون دسته بندی
spinning test تست ویژگیهای چرخش هواپیما
oral test ازمون شفاهی
substitution test ازمون جانشین سازی
subjective test ازمون غیرعینی
stripping test ازمایش زدودگی
stripping test ازمایش زدودن
one sided test ازمون یکسویه
objective test ازمون عینی
stilling test ازمون استیلینگ
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standardized test ازمون میزان شده
spot test ازمایش فوری
one tailed test ازمون یک دامنه
opposites test ازمون کلمات متضاد
nonverbal test ازمون غیرکلامی
spiral test ازمون مارپیچ
shearing test ازمون برشی
rattler test ازمایش تردی
rattler test ازمایش تورق
oseretsky test ازمون اوزرتسکی
random test ازمایش پیشامدی
random test ازمایش نامنظم
put to test امتحان کردن
put to test ازمودن
puncture test ازمایش قدرت نارسانایی
proverbs test ازمون ضرب المثلها
preliminary test ازمایش مقدماتی
power test ازمون قدرت
post test پس ازمون
reasoning test ازمون استدلال
recall test ازمون یاداوری
shear test ازمایش برشی
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
personality test ازمون شخصیت
self administering test خودازما
sedimentation test ازمایش تهنشینی
sampling test ازمون نمونهای
saliva test ازمایش بزاق دهان اسب
rorschach test ازمون رورشاخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com