Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
Search result with all words
[pieces of] information	اطلاعات
Other Matches
pieces	جزء
pieces	وصله کردن
pieces	یک تکه کردن
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
pieces	قطعه ادبی یاموسیقی
pieces	سکه نمونه
pieces	عدد
pieces	فقره
pieces	مهره پارچه
pieces	دانه
pieces	تکه
pieces	ترکیب کردن
pieces	جورشدن
pieces	طغری
pieces	طغرا
pieces	مهره شطرنج
pieces	سوار
pieces	قسمت
pieces	پاره
pieces	قبضه سلاح
pieces	قبضه توپ یا تفنگ
pieces	اسلحه گرم
pieces	کمی
pieces	قدری
go to pieces	خرد شدن
in pieces	تیکه تیکه
in pieces	شکسته
to go to pieces	خردشدن
pieces	قطعه
pieces	نمایشنامه قسمت بخش
To take something to pieces.	دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
go to pieces <idiom>	کنترل خودرا از دست دادن
to pieces <idiom>	خرد وخمیر شدن
take to pieces	پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
pick to pieces	سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick up the pieces	زمین را شکستی اردهاراریختی
to break in pieces	خردکردن
pull to pieces	خرد کردن
pull to pieces	سخت انتقاد کردن
to pound to pieces	خرد کردن
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
to break to pieces	شکستن
pieces of advice	اندرزها
pieces of advice	پندها
pieces of advice	مشورتها
pieces of advice	آگاهیها
pick to pieces	پاره پاره کردن
to cut in pieces	تکه تکه کردن
to break to pieces	خرد کردن
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
To go to pieces . To be battered.	آش ولاش شدن ( خرد شدن )
to tear to pieces	دریدن
to tear to pieces	پاره پاره کردن
to pull to pieces	عیب جویی کردن از
to pull to pieces	خرد کردن
to pull to pieces	از هم جداکردن
to pull to pieces	از هم سوا کردن
minor pieces	سوارهای سبک شطرنج
to part in pieces	پاره پاره کردن
to cut to pieces	پاره پاره کردن
to cut in pieces	خردکردن قاش قاش کردن
break in pieces	خرد کردن
antagonism of pieces	مواجهه سوارهای هم ارزش شطرنج
set pieces	قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
to dash a vessel to pieces	فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
connection of loom pieces	متصل کردن قطعات دار [قالی]
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	اتهام
information	داده ها
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	معلومات معیطات
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information	اطلاع
information	اخبار
information	مفروضات اطلاعات
information	سوابق
information	معلومات اگاهگان
information	پرسشگاه
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاعات
information	اگاهی
information	خبر
information	معلومات
information	اطلاع دادن
further information	آگاهی بیشتر
information	تهمت
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
for your information	برای اگاهی شما
asking for information	استعلام
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information explosion	انفجار اطلاعات
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
a piece of information	یک تکه اطلاع
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
to dig for information	جویای خبرشدن
leakage of information	نشت اطلاعات
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
to dig for information	خبرجویی کردن
troop information	برنامه اگاه سازی
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
false information	اطلاعات نادرست
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
information on demand	اطلاعات با تقاضا
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
false information	خبر نادرست
wrong information	اطلاعات نادرست
information console	کنسولاطلاعاتی
information counter	جایگاهاطلاعات
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
information desk	میز اطلاعات
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information office	دفتر اطلاعات
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
information sheet	برگه اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information processing	پردازش اطلاعات
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information revolution	تحول اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information science	علم اطلاعات
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service	خدمت اطلاعاتی
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information source	منبع اطلاعات
information processing	تقویم اخبار
information networks	شبکههای اطلاعاتی
defense information	اطلاعات نظامی
defense information	اطلاعات دفاعی
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
flow of information	گردش اطلاعات
genetic information	اطلاعات وراثتی
information approach	روش کسب اطلاعات
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information bureau	دفتر اطلاعات
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information capacity	فرفیت خبری
information center	مرکز اطلاعات
information flow	روانه خبر
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information system	سیستم اطلاعاتی
perfect information	اطلاعات کامل
information unit	واحد اطلاعات
information utility	utility computer
input information	اطلاعات ورودی
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
stationary information	اطلاعات لایتغیر
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
market information	اطلاعات و دادههای بازار
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
ministry of information	وزارت اطلاعات
public information	اطلاعات عمومی
information transmission	انتقال اطلاعات
input information	اطلاعات اولیه
information theory	نظریه اگاهی
information test	ازمون معلومات
information system	سیستم اطلاعات
information theory	نظریه خبر
information theory	نظریه اطلاعات
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
to broad cast information	خبری که درهمه جا منتشرشود
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
general information data	اطلاعات و امار عمومی
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
combat information center	اطاق عملیات
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
association in information systems	professionals
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target information center	مرکز اطلاعات هدف
It would not be proper for me to give you that information.	درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com