Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
English
Persian
pile driver
تیرکوب
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
شمعکوب
Search result with all words
steam pile driver
دنگ بخاری
steam pile driver
شمعکوب بخاری
Other Matches
driver
راه انداز
driver
راننده
driver
شوفر سورچی
driver
مرحله تحریک
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
اتومبیل ران
driver
نرم افزار مخصوص که دستورات کاربر را که آماده چاپ هستند کنترل و فرمت میکند
driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver
یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
driver
راننده گرداننده
driver
برنامه راه اندازی
driver
محرک
driver
گاری چی
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
elephant driver
پیلبان
device driver
محرک دستگاه
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
database driver
برنامه راه انداز پایگاه داده
driver unit
واحد محرک
line driver
محرک خط
driver's dormitory
خوابگاه رانندگان
line driver
خط ران
driver's mate
شاگرد راننده
driver's cab
کابینلکوموتیوران
driver's licence
گواهینامهرانندگی
train driver
راننده قطار
owner-driver
رانندهایکهمالکخودرونیزباشد
engine driver
لوکوموتیوران
peripheral driver
محرک جنبی
provisional driver
راننده تازه کار ارابه
quill driver
نویسنده
quill driver
قلم زن
screw driver
پیچ گوشتی
screw driver
اچار پیچ گوشتی
stake driver
بوتیمار معمولی امریکایی
stake driver
تیرکوب
test driver
برنامهای که اجرای برنامه دیگر را در مقابل مجموعهای از دادههای ازمایشی هدایت کند
water driver
مقنی
winch driver
متصدی دوار
winch driver
winchoperator : syn
cab driver
رانندهی تاکسی
cab driver
تاکسیران
mule driver
قاطر چی
mule driver
استربان
screw driver
اچار پیچکشی
printer driver
برنامه راه انداز چاپگر
camel driver
شتردار
assistant driver
کمک راننده
assistant driver
شاگرد شوفر
ass driver
خرران
ass driver
خرک چی
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
bus driver
محرک گذرگاه
bus driver
راننده اتوبوس
catch driver
راننده اجیر ارابه
camel driver
ساربان
pile
پیل اتمی
pile
دستک
pile
شمع
pile
تیرپایه
to pile it on
اغراق گفتن
pile
اندوختن
pile
توده
pile
کپه
pile
کومه
pile
مقدار زیاد کرک
pile
یک تارموی
pile
خواب پارچه
pile
ستون ستون لنگرگاه
pile
ستون پل
pile
سد موج شکن
pile
توده کردن کومه کردن
pile
نوک تیر
pile
پارچه خزنما
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile
خامه فرش
pile
کرک
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
pile
پرزقالی وغیره
pile
ستون
pile-up
تصادف چند ماشین
pile
پیل
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up
تراکم کار
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
cordless drill driver
دریل برقی
[دریلی که با باطری کار می کند]
[ابزار]
back-seat driver
آدم فضول
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
installable device driver
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
blocking oscillator driver
راه انداز اوسیلاتور انسدادی
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
sand pile
توده شن
bale of pile
عدل خامه
make a pile
<idiom>
پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile
<idiom>
بار خود را بستن
friction pile
شمع اصطکاکی
head of a pile
سر شمع
bale of pile
عدل کرک
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
pile-ups
تصادف چند ماشین
cross or pile
شیر یا خط
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
nuclear pile
پیل هستهای
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
friction pile
شمع مالشی
atomic pile
واکنشگاه اتمی
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
bored pile
شمع درجا
concrete pile
پایه بتونی
concrete pile
شمع بتنی
driven pile
شمع کوبیده
dry pile
پیل خشک
dry pile
باطری قلمی
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
unspun pile
[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
silk pile
خامه ابریشمی
silk pile
پرز ابریشمی
foundation pile
تیر فونداسیون
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
pile bent
پایه
pile bent
خرک
pile planking
سپرکوبی
pile foundation
شالوده شمعی
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
pile foundation
شمع پی
pile foundation
فونداسیون ستون
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer
چکش شمع کوب
shoe of a pile
نوک شمع
sheet pile
سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
screw pile
شمع پیچی
pile head
قسمت فوقانی شمع
pile head
سر شمع
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile planking
دیوار سپر فولادی
sand pile
توده ماسه
raking pile
شمع پشتبند
pile plank
سپر
timber pile
پایه چوبی
pile foot
قسمت تحتانی شمع
pile cap
دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap
کلاهک شمع
pile driving
شمعکوبی کردن
pile-ups
تراکم کار
pile dwelling
ابسرا
pile engine
شمعکوب
uranium pile
مشعل هسته اتمی
uranium pile
مشعل اورانیومی
to pile arms
چاتمه زدن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to make a pile
پول بسیار اندوختن
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
end bearing pile
شمع نوک تیز
double-pile house
خانه دو خوابه
carbon pile regulator
نافم کربنی
to pass your driver's license test at the first attempt
آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
carbon pile voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com