English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (2 milliseconds)
English Persian
pile dwelling ابسرا
Other Matches
dwelling محل سکنی
dwelling ساکن
dwelling اپارتمان
dwelling منزل
dwelling مسکن
dwelling منزلگاه
dwelling منزل کردن
dwelling پیاده شدن برای استراحت
dwelling مستقرشدن اردو زدن
dwelling خانه
dwelling construction خانه سازی
lake dwelling اب سرا
dwelling room اطاق نشیمن
dwelling house خانه مسکونی
dwelling house در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
dwelling house منزل مسکونی
dwelling construction اپارتمان سازی
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
to pile it on اغراق گفتن
pile توده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up تراکم کار
pile-up تصادف چند ماشین
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile خامه فرش
pile کرک
pile ستون
pile اندوختن
pile توده کردن کومه کردن
pile سد موج شکن
pile ستون پل
pile ستون ستون لنگرگاه
pile پارچه خزنما
pile خواب پارچه
pile یک تارموی
pile مقدار زیاد کرک
pile کومه
pile پرزقالی وغیره
pile کپه
pile تیرپایه
pile نوک تیر
pile دستک
pile شمع
pile پیل اتمی
pile پیل
storage pile انبار مصالح در کارگاه
pile-ups تصادف چند ماشین
timber pile پایه چوبی
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
shoe of a pile نوک شمع
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
pile plank سپر
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
pile planking سپرکوبی
screw pile شمع پیچی
sand pile توده شن
sand pile توده ماسه
raking pile شمع پشتبند
pile planking دیوار سپر فولادی
to make a pile پول بسیار اندوختن
to pile arms چاتمه زدن
silk pile خامه ابریشمی
silk pile پرز ابریشمی
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile عدل کرک
bale of pile عدل خامه
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
make a pile <idiom> بار خود را بستن
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
uranium pile مشعل هسته اتمی
uranium pile مشعل اورانیومی
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
atomic pile واکنشگاه اتمی
nuclear pile پیل هستهای
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
head of a pile سر شمع
friction pile شمع اصطکاکی
friction pile شمع مالشی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile تیر فونداسیون
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
dry pile باطری قلمی
dry pile پیل خشک
driven pile شمع کوبیده
cross or pile شیر یا خط
concrete pile شمع بتنی
concrete pile پایه بتونی
bored pile شمع درجا
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
pile bent پایه
pile bent خرک
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile foundation شالوده شمعی
pile foundation شمع پی
pile foundation فونداسیون ستون
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer چکش شمع کوب
pile head قسمت فوقانی شمع
pile head سر شمع
pile engine شمعکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap کلاهک شمع
pile driver تیرکوب
pile driving شمعکوبی کردن
pile driver شمعکوب
carbon pile regulator نافم کربنی
double-pile house خانه دو خوابه
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
steam pile driver دنگ بخاری
steam pile driver شمعکوب بخاری
end bearing pile شمع نوک تیز
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com