English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (1 milliseconds)
English Persian
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up تراکم کار
pile-up تصادف چند ماشین
Other Matches
to pile it on اغراق گفتن
pile دستک
pile تیرپایه
pile نوک تیر
pile پیل
pile ستون
pile کرک
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile خامه فرش
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile شمع
pile یک تارموی
pile کومه
pile کپه
pile خواب پارچه
pile پارچه خزنما
pile توده
pile ستون ستون لنگرگاه
pile مقدار زیاد کرک
pile ستون پل
pile سد موج شکن
pile توده کردن کومه کردن
pile اندوختن
pile پرزقالی وغیره
pile پیل اتمی
shoe of a pile نوک شمع
storage pile انبار مصالح در کارگاه
timber pile پایه چوبی
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
to make a pile پول بسیار اندوختن
screw pile شمع پیچی
sand pile توده شن
sand pile توده ماسه
raking pile شمع پشتبند
pile planking دیوار سپر فولادی
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile planking سپرکوبی
pile plank سپر
to pile arms چاتمه زدن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
silk pile خامه ابریشمی
silk pile پرز ابریشمی
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile عدل کرک
bale of pile عدل خامه
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
pile-ups تصادف چند ماشین
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
uranium pile مشعل هسته اتمی
uranium pile مشعل اورانیومی
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
pile head سر شمع
atomic pile واکنشگاه اتمی
nuclear pile پیل هستهای
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
head of a pile سر شمع
friction pile شمع اصطکاکی
friction pile شمع مالشی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile تیر فونداسیون
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
dry pile باطری قلمی
dry pile پیل خشک
driven pile شمع کوبیده
cross or pile شیر یا خط
concrete pile شمع بتنی
concrete pile پایه بتونی
bored pile شمع درجا
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
pile bent پایه
pile bent خرک
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile engine شمعکوب
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile foundation شالوده شمعی
pile foundation شمع پی
pile foundation فونداسیون ستون
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer چکش شمع کوب
pile head قسمت فوقانی شمع
pile dwelling ابسرا
pile driver شمعکوب
pile cap کلاهک شمع
pile driver تیرکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driving شمعکوبی کردن
carbon pile regulator نافم کربنی
double-pile house خانه دو خوابه
end bearing pile شمع نوک تیز
steam pile driver شمعکوب بخاری
steam pile driver دنگ بخاری
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com