Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
pilot house
اطاق سکان
pilot house
پل فرماندهی
Other Matches
pilot
خلبان
pilot
راندن ازمایشی
pilot
ناخدا
pilot
پیلوت چراغ راهنما
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot
لیدر
pilot
رهبر
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot
ناوبری کردن
first pilot
سرخلبان سرملوان
co pilot
کمک خلبان
pilot
پیلوت
pilot
زبان پایلوت
pilot
Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
pilot
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pilot
راننده قایق روی یخ
pilot
راننده
pilot
راهنمای ناوبری
co-pilot
کمک خلبان
first pilot
خلبان اول
pilot
رهبری کردن خلبانی کردن
pilot's trace
کالک دستی خلبان
pilot's trace
کالک راهنمای خلبان هواپیما
pilot valve
سوپاپ تنظیم
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
pilot bearing
بلبرینگ کلاج
pilot study
بررسی مقدماتی
pilot rudder
تیغه سکان مانور ناو
pilot production
تولید نمونه
pilot charges
هزینههای راهنما
reference pilot
نمونه مرجع
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
coast pilot
کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
paragliding pilot
خلبانپاراگلایدور
pilot lights
پیلوت
pilot lights
شمعک
pilot lights
افروزک
pilot motor
موتور کوچک
pilot cell
پیل راهنما
pilot ballon
بالون اکتشافی
pilot bearing
بلبرینگ لغزنده
pilot book
direction sailing
pilot master
سر راهنما
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot model
نمونه ازمایشی
pilot plant
کارخانه نمونه
pilot plant
کارگاه نمونه
pilot model
مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot officer
ستوان دوم هوایی
pilot lamp
لامپ پیلوت
pilot lamp
لامپ کنترل
pilot lamp
لامپ خبر
pilot brush
زغال راهنما
pilot burner
چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot plant
واحد ازمایش صنعتی
pilot burner
پیلوت
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
one should not drop the pilot
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
pilot injection
تزریق مقدماتی
pilot model
مدل ازمایشی
automatic pilot
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic pilot
[A/P]
خلبان اتوماتیک
[حمل و نقل هوایی]
How can I make such pilot
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
automatic pilot
خلبان اتوماتیک
automatic pilot
[A/P]
خلبان خودکار
[حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot
خلبان هلیکوپتر
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot
خلبان چرخبال
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
test pilot
خلبان ازمایش کننده هواپیما
clutch pilot bearing
بلبرینگ کلاچ
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
clutch pilot bearing
زغال کلاچ
pilot gas tube
پیلوتلولهگاز
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
keep house
در خانه ماندن
the house over the way
خانه روبرو
to let a house
خانهای را اجاره دادن
her house
خانه اش
in-house
درون ساختمان یک شرکت
house-to-house
جستجویخانهبهخانه
in house
درون ساختمان یک شرکت
house
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
to keep house
خانه نشین شدن
keep house
خانه داری کردن
house to let
خانه اجارهای
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
house to get
خانه اجارهای
house of d.
توقیف گاه
house of d.
زندان موقتی
to keep house
خانه داری کردن
Outside the house.
بیرون از خانه
her house
خانه ان زن
house
منزل دادن پناه دادن
necessary house
خلوت
necessary house
محرم
necessary house
نهانی
necessary house
محرمانه
necessary house
خصوصی
house
منزل گزیدن
house
خانه نشین شدن
house
جادادن
house
اهل خانه اهل بیت
house
خانه
house
سرای
house
منزل
own a house
دارای خانهای هستم
own a house
خانهای دارم
house
جایگاه جا
house
خاندان
house
برج
house
جا دادن
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
house
مجلس
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
It is not very far from our house.
خیلی ازمنزل ما دورنیست
He came out of the house.
از منزل درآمد
house
شرکت
keep house
<idiom>
house
محکم کردن
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
solar house
گلخانه شیشهای
summer house
خانه تابستانی
slaughter house
کشتارگاه
station house
ایستگاه راه اهن
summer house
خانه ییلاقی باغچه دار
rest house
مهمان سرا
summer house
کوشک
systems house
خانه سیستم ها
slaughter house
سلاخ خانه مسلخ
software house
خانه نرم افزاری
software house
مرکز نرم افزاری
summer house
کلاه فرنگی
station house
ایستگاه کلانتری
summer house
خانه باغچه دار
boarding house
پانسیون
station house
مرکزکلانتری
safe house
خانه امن
house of correction
زندان
long-house
مسکن اشتراکی
house of cards
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
house of cards
طرح پوشالی
[اصطلاح مجازی ]
house of cards
ساختمان با ورقهای پاسور
[the house]
is haunted
[این خانه]
روح دارد
halfway house
منزل نیمه راه
poor house
نوانخانه
dog-house
لانهی سگ
poor house
گدا خانه
poor house
مسکین خانه
ranch house
خانه یک اشکوبه
range house
اطاق انبارمیدان
range house
دفتر میدان تیر
pump house
تلمبه خانه
printing house
چاپخانه
power house
کارخانه برق
pot house
ابجو فروشی خرابات
pot house
میخانه
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
poor house
دارالمساکین
round house
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
ice-house
[ساختمان یخچال مانند]
As I entered the house…
هینطور که وارد خانه شدم
His house was redeemed .
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
How dirty the house is !
چقدر خانه کثیف است
bring the house down
<idiom>
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
house of cards
<idiom>
Where is the guest house?
مهمانسرا کجاست؟
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
House of Commons
مجلس مبعوثان
The house burned down .
خانه سوخت
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
auction house
شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
country house
خانهروستایی
doll's house
خانهعروسکی
free house
مغازهایکهچندیننوعآبجومیفروشد
house guest
میهمان
house servant
خدمتکارمنزل
publishing house
خانهنشر
To let (rent out) a house.
خانه ای رااجاره دادن
clean house
پاک کردن
clean house
پاکیزه کردن
common-house
نشیمنگاه صومعه
culver-house
[سوراخی در کبوترخانه]
dead-house
مرده شوی خانه
dike-house
سنگر
dike-house
خاک ریز
farm-house
خانه رعیتی
gin-house
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
Golden House
[سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
coach-house
ساختمان خدمه
[در کنار ساختمان اصلی]
charnel-house
[انبار استخوان مردگان]
chapter-house
ساختمان جلسات
clean house
تمیز کردن
clean house
زدودن
archery-house
روزنه باریک تیزاندازی
bath-house
حمام عمومی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com