Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English
Persian
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
Other Matches
tunnel
دالان زیرزمینی
tunnel
تونل
tunnel
نقب
tunnel
سوراخ کوه
tunnel
نقب زدن
tunnel
تونل ساختن
tunnel
نقب راه
tunnel
مسیر عبوری سرپوشیده
tunnel
فاصله بین مهاجمان دو تیم درتجمع
tunnel
کانال
tunnel klin
کوره تونلی
tunnel diode
دیود تانل
to tunnel through a hill
با تونل اززیرتپهای گذر کردن
to bore a tunnel
تونل کندن
to bore a tunnel
نقب زدن
supersonic tunnel
تونل باد مافوق صوت
tunnel diode
مهندسی دیود تانل
shaft tunnel
گذرگاه شفت
shaft tunnel
گذرگاه محور
sewer tunnel
مجری فاضلاب
tunnel diode
دیود تونلی
tunnel effect
اثر تونلی
tunnel klin
کوره کانالی کوره تانل
tunnel lining
پوشش داخلی تونل
tunnel kiln
کوره تونلی
wing tunnel
تونل باد
communication tunnel
تونلمرتبطکننده
Channel Tunnel
تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
drift tunnel
تونل تبدیل تحمیل
tunnel effect
پدیده تونلی
vacuum tunnel
تونل خلاء
tunnel vision
بینایی کانونی
wind tunnel
معبر تونل مانندی که هوا بافشارهای مختلف از ان عبورمیکند
tunnel of mine
تونل معدن
mine tunnel
تونل معدن
closed circuit tunnel
تونل مدار بسته
upper face of tunnel
پیشکار
open jet tunnel
تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
high pressure tunnel
تونل فشار قوی
compressed air tunnel
تونل باد مدار بستهای محتوی گاز یا هوای تحت فشار
closed jet tunnel
تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
double chamber type tunnel klin
کوره تونلی دو محفظهای
double chamber type tunnel klin
بوته ی نوع تونلی دو اطاقکی
pilot
Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
pilot
ناخدا
co-pilot
کمک خلبان
pilot
راننده قایق روی یخ
pilot
راننده
pilot
راهنمای ناوبری
pilot
ناوبری کردن
pilot
رهبر
pilot
لیدر
pilot
خلبان
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
راندن ازمایشی
pilot
رهبری کردن خلبانی کردن
pilot
پیلوت چراغ راهنما
pilot
زبان پایلوت
first pilot
سرخلبان سرملوان
first pilot
خلبان اول
pilot
خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
co pilot
کمک خلبان
pilot
پیلوت
pilot
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
helicopter pilot
خلبان چرخبال
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
reference pilot
نمونه مرجع
pilot lights
شمعک
helicopter pilot
خلبان هلیکوپتر
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
pilot lights
افروزک
paragliding pilot
خلبانپاراگلایدور
pilot lights
پیلوت
How can I make such pilot
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
automatic pilot
[A/P]
خلبان خودکار
[حمل و نقل هوایی]
automatic pilot
[A/P]
خلبان اتوماتیک
[حمل و نقل هوایی]
pilot's trace
کالک دستی خلبان
pilot's trace
کالک راهنمای خلبان هواپیما
automatic pilot
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
pilot book
direction sailing
pilot brush
زغال راهنما
pilot burner
چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot burner
پیلوت
pilot cell
پیل راهنما
pilot chart
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
pilot house
اطاق سکان
pilot bearing
بلبرینگ لغزنده
pilot bearing
بلبرینگ کلاج
automatic pilot
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot
خلبان اتوماتیک
test pilot
خلبان ازمایش کننده هواپیما
coast pilot
کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
gyro pilot
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
one should not drop the pilot
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
pilot charges
هزینههای راهنما
pilot ballon
بالون اکتشافی
pilot house
پل فرماندهی
pilot injection
تزریق مقدماتی
pilot lamp
لامپ خبر
pilot officer
ستوان دوم هوایی
pilot plant
کارگاه نمونه
pilot plant
کارخانه نمونه
pilot plant
واحد ازمایش صنعتی
pilot production
تولید نمونه
pilot rudder
تیغه سکان مانور ناو
pilot study
بررسی مقدماتی
pilot valve
سوپاپ تنظیم
pilot motor
موتور کوچک
pilot model
مدل ازمایشی
pilot model
مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot model
نمونه ازمایشی
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot master
سر راهنما
pilot lamp
لامپ کنترل
pilot lamp
لامپ پیلوت
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
pilot line production
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
clutch pilot bearing
بلبرینگ کلاچ
clutch pilot bearing
زغال کلاچ
pilot gas tube
پیلوتلولهگاز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com