Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English
Persian
pistol grip handle
دستهنگهدارندهپیستون
Other Matches
pistol grip
دستگیرهپیستول
grip handle
جادستی
pistol
تپانچه
pistol
طپانچه
pistol
تپانچه درکردن
very pistol
طپانچه فشفشه انداز
very pistol
طپانچه اعلام خطر
pistol
هفت تیر
pistol whip
با تپانچه بر بدن کسی زدن
water pistol
هفت تیر آب پران
pistol clasp
گیره نگهدارنده طپانچه
pistol clasp
قفل طپانچه نشان شرکت درمسابقه تیراندازی با طپانچه
pocket pistol
طپانچه جیبی
pocket pistol
بغلی عرق
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
return pistol
طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
starter's pistol
هفت تیر مخصوص اغازمسابقه
water pistol
هفت تیر آبی
water pistol
آبدزدک
pistol nozzle
سرپیستول
grip
گیره بست
grip
محکم گرفتن چیزی
grip
محکم گرفتن
grip
جوی روباز کوچک
grip
چنگ زنی
grip
چنگ
grip
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grip
چنگک
grip
نهر کندن
grip
نزله وبایی نای
grip
گریپ نهر کوچک
grip
زکام همه جاگیر
grip
چسبیدن به
grip
دستگیره
grip
ترمینال
grip
گیر دادن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
انفلوانزا
grip
گیره
grip
قلاب
grip
بریدگی برای گذراندن اب
grip
برش
grip wrench
اچار لوله
wire grip
بست سیم
bulldog grip
گیره سیم
cable grip
چنگال کابل
parry a grip
بدل
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
cord grip
زهقلاب
tennis grip
طرز گرفتن راکت تنیس
butt grip
محلقرارگرفتندست
grip length
طول قسمت رزوه نشده ساقه پیچ که معادل حداکثر ضخامت قطعات متصل شونده میباشد
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
To grip someone by the throat .
گلوی کسی را گرفتن
hair-grip
تل - گلسر
pole grip
دستهمتصلبهدست
penholder grip
دستگیرهپاندولی
false grip
گرفتن
types of grip
انواعگرفتن
door grip
دستگیرهدر
hair grip
سنجاقسر
hand grip
گیرهدست
heel grip
گیرهپاشنه
twist grip throttle
گیرهترتلدوتایی
vinyl grip sole
کفبستهوینلی
throttle twist grip
دستگیره موتور گازی
shake-hands grip
طرزقرارگیریدست
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
to handle something
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
the handle to one's name
لقب
take-up handle
دستهسوارکننده
this will a for a handle
بدرمن نمیخورد
this will a for a handle
بکارمن نمیخورد
handle
دست داشتن دسته
handle
مانور کردن
handle
دسته گذاشتن
handle
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
گیره
handle
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
دست زدن
handle
دستگیره
handle
ضامن دستگیره
handle
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle
سیم بین چکش و دستگیره
handle
خرید و فروش کردن
handle
گیره نگهدارنده
handle
با دست عمل کردن
handle
رفتار کردن استعمال کردن
handle
دسته
handle
بکار بردن
handle
احساس بادست
handle
دستکاری کردن
handle
وسیله لمس
handle
سروکارداشتن با
handle
دست زدن به
handle
قبضه شمشیر
handle bar
دسته موتورسیکلت
lifting handle
دستهبلندکننده
gun handle
دستهتلمبه
knob handle
دکمهدستی
fly off the handle
<idiom>
از کوره در رفتن
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
half handle
نیمدسته
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
guide handle
دستهیراهنما
starter handle
دستهآغازگر
side handle
دستهجانبی
shaped handle
دستهحالتدهنده
turning handle
دستهچرخشگر
insulated handle
دستهعایقدار
retractable handle
دستهجمعشو
pull handle
دستهکشش
types of handle
انواعدسته
door-handle
اهرم در
safety handle
دستهایمنی
door-handle
دستگیرهدر
traversing handle
دستهعرضی
jug handle
شکاف به عرض دست
reshape handle
دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
handle bar
فرمان
star handle
دستگیره گردان
handle bar
دسته دوچرخه
file handle
دسته سوهان
the handle of the face
بینی
the handle of the face
دماغ
pump handle
زیاد تکان دادن
handle escutcheon
روقفلی فرمان
knurled handle
دستگیره اج دار
lever handle
دستگیره اهرم
scoop handle
مشته
operating handle
دستگیره عامل
operating handle
دستگیره کولاس
operating handle
دستگیره راه اندازی
handle the ball
دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon
روقفلی دسته
crank handle
اهرم دستی
carrier handle
دسته حمل
charging handle
دستهینشانگیر
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
cross handle
ضامنضربدری
carriage handle
دستگیرهحامل
door handle
دستگیرهدر
elevating handle
دستهبالابر
brake handle
ترمزدستی
basket handle
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
auxiliary handle
دستهکمکی
carrier handle
دستگیره حمل
capstan handle
هندل
balanced handle
دسته تعادل
carrying handle
دستهحمل
hammer handle
دسته چکش
grab handle
دستگیره
handle with kid gloves
<idiom>
باکسی همکاری دقیق داشتن
figure skiing handle
دستهچوباسکی
inside door handle
دستگیره داخل درب اتومبیل
The door – handle has broken off.
دسته درشکسته است
oxygen control handle
دستهکنترلاکسیژن
air brake handle
دستهترمزهوایی
anti-vibration handle
دستهضدلغزش
handle bar arm
دسته فرمان
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
interior door handle
دستهداخلدر
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
I can handle (cope with) hom.
از پس اوبرمی آیم
To fly into a rage. To foly off the handle.
آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com