English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
Other Matches
altitude فرازا
altitude بلندی
altitude ارتفاع
altitude فراز منتها درجه
altitude مقام رفیع منزلت
altitude بلندی از سطح دریا
altitude ارتفاع از سطح دریا
altitude ارتفاع هواپیما
altitude بلندا
take the altitude sight a take
apparent altitude ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
absolute altitude ارتفاع مطلق
absolute altitude ارتفاع هواپیمانسبت به سطح زمین
barometric altitude ارتفاع بارومتری هواپیما
attack altitude ارتفاع تک
calculated altitude ارتفاع تنظیم شده
calculated altitude ارتفاع محاسبه شده
cabin altitude فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
calibrated altitude ارتفاع تنظیم شده هواپیما
altitude scale ارتفاعدیجیتالی
exmeridian altitude ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
altitude clamp گیرهتنظیمارتفاع
true altitude altitude observed
astro altitude ارتفاع نجومی
altitude acclimatization عادت کردن به ارتفاع منطقه
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
altitude tints لایههای رنگ ارتفاع نما در روی نقشه
altitude tints گویا کردن نقشه
altitude slot منطقه کور در میدان دید رادارجانبی
altitude sickness ازاربلندی
altitude sickness ناخوشی ارتفاع
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
altitude sickness کسالت در اثر ارتفاع زیاد
altitude separation حد سطوح مبنای ارتفاع
altitude separation اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
altitude intercept رهگیری در ارتفاع بالا
altitude hole ناحیه کور در منطقه دید رادار
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
altitude delay افت ارتفاع امواج رادار
altitude datum سطح مبنای ارتفاع سنجی
altitude datum ارتفاع از سطح دریا
altitude circle صفحه ارتفاع سنج هواپیما
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
radar altitude ارتفاعی که بوسیله راداربطور خودکار به هواپیماداده میشود ارتفاع راداری هواپیما
high altitude از ارتفاع زیاد
high altitude ارتفاع زیاد
jump altitude ارتفاع پرش
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
low altitude ارتفاع پایین
low altitude ارتفاع کم ارتفاع پست
negative altitude ارتفاع غلط است
computed altitude ارتفاع حساب شده
negative altitude ارتفاع هواپیما را تصحیح کنید
observed altitude ارتفاع حقیقی
observed altitude altitude true : syn
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
sextant altitude ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pressure altitude ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
rated altitude ارتفاعی که در ان موتورپیستونی بیشترین توان رادارد
drop altitude ارتفاع بارریزی
drop altitude ارتفاع پرش
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe altitude ارتفاع امن
release altitude ارتفاع رها کردن بمب
computed altitude ارتفاع محسوب
critical altitude ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
critical altitude ارتفاع بحرانی
cruising altitude ارتفاع پرواز
cruising altitude ارتفاع ثابت پرواز هواپیما
decision altitude ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
pitch upon انتخاب کردن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch گام سیم پیچی
pitch قیر اندودکردن
pitch گام
pitch توپ را زدن
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch نصب کردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch قطران
pitch استوارکردن
pitch زیروبمی صدا
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch زمین بازی
pitch چادرزدن
pitch خیمه زدن
pitch ته مانده تقطیر
pitch تن صدا
pitch تفاله قطران
pitch زفت
pitch میل
pitch شیب
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch زیر و بمی
pitch پرتاب کردن
pitch درجه
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch دانگ صدا
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch قیر
pitch جای شیب پلکان
pitch سرازیری
pitch اوج پرواز اوج
pitch استقرار
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch پرتاب
pitch نواک
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch diameter قطر پهلو
pitch resin لبان شامی
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pitch pine شجرالقطران
pitch pine کاج قیری
pitch-and-toss شیر یا خط
pitch of spiral پای پیچ
pitch of poles گام قطبها
pitch of arch خیز طاق
pitch of arch خیز قوس
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch a tent <idiom> چادرزدن
To pitch a tent. چادر زدن
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
tooth pitch گام دندانه
theoretical pitch گام تئوریک
standard pitch گام استاندارد
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
reverse pitch گام معکوس
tooth pitch گام شیار
track pitch گام شیار درجه شیار
to pitch on one's head از سر پرت شدن
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
winding pitch گام سیم پیچی
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
pole pitch گام قطب
pitch wheel چرخکوککردن
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
back pitch گام خور پیچک
cyclic pitch گام دورانی
diameter pitch قطر گام
diametral pitch گام قطری
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch درجه نقطه
effective pitch گام موثر
feed pitch گام پیش بری
feathering pitch گام فدر
fractional pitch گام کسری
track pitch فاصله شیار
coil pitch گام پیچک
absolute pitch زیر و بمی مطلق
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
pitch-black خیلی سیاه
pitch black خیلی سیاه
pitch black قیرگون
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch pica
character pitch type elite
pitch-black قیرگون
full pitch گام پر
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
geometric pitch گام هندسی
pitch circle دایره گام
pitch dark سیاه
pitch coal ذغال سنگ قیری
pitch dark قیرگون
pitch control کنترل گام ملخ
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch cap کلاه زفت
pitch diameter قطر گام
pitch and toss بازی بیخ دیواری
grid pitch گام شبکه
mineral pitch اسفالت
mineral pitch قیر معدنی
pitch diameter قطر جناح
nominal pitch گام اسمی
pitch a yarn قصه گفتن
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
pitch dark تاریک
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
pitch of armature winding گام پیچک
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
tough pitch copper مس چقرمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com