English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English Persian
pitch coal ذغال سنگ قیری
Search result with all words
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
Other Matches
coal زغال کردن
coal ذغال سنگ
coal زغال سنگ
coal زغال
coal pit محل زغال سازی
coal tar قطران زغال سنگ
coal gas گاز ذغال سنگ
coal gas گاز زغال سنگ
coal whipper زغال کش کشتی
coal tar قطران ذغال سنگ
dust coal خاک ذغال
coal pit گودزغال سنگ
coal oil کتران
coal oil قطران
coal dust خاکه زغال
coal box سطل زغالی
coal box جازغالی
coal bed رگه زغال
coal field کان زغال سنگ
coal field ناحیه زغال خیز
coal fish یکجورماهی روفن
caking coal ذغال کوره
bituminous coal ذغال سنگ چاق
bituminous coal زغال سنگ چاق
bituminous coal زغال قیری
coal heaver زغال کش
coal hole جازغالی
coal hole زغال دان
coal measures طبقات زغال خیز
coal mine معدن ذغال سنگ
powdered coal خاک ذغال
mine coal ذغال معدن
mineral coal ذغال معدنی
pit coal ذغال سنگ
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft coal ذغال سنگ چاق
stone coal زغال سنگ خشک یا خالص
blind coal زغال سنگ بی شعله
coal scuttle سطلمخصوصذغالسنگ
coal mining کان ذغال سنگ [کان کنی]
coal mining معدن ذغال سنگ [کان کنی]
mineral coal ذغالسنگ
lump coal ذغالسنگ کلوخه
gas coal ذغال سنگ گازی
hard coal ذغال سنگ سخت
fat coal زغال سنگ قیرداریاچربی دار
furnace coal ذغالسنگ کوره
he had a good supply of coal زغال سنگ کافی ذخیره کرده
coal tar dyes رنگهای قطرانی
coal dust firing اشتعال گردی
coal tar dye رنگ قطران ذغال سنگ
coal tar dye رنگ قیری
pulverized coal burner مشعل خاک ذغالی
powdered coal firing سوخت خاک ذغال
he had a good supply of coal بود
e c s c (european coal & steel commissio سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
e c s c (european coal & steel commissio فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
e c s c (european coal & steel commissio جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
pitch میل
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pitch into به خوراک حمله کردن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
pitch upon انتخاب کردن
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch خیمه زدن
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch نصب کردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch استوارکردن
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch قیر اندودکردن
pitch زمین بازی
pitch شیب
pitch تن صدا
pitch چادرزدن
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch زیر و بمی
pitch پرتاب کردن
pitch ته مانده تقطیر
pitch درجه
pitch گام
pitch تفاله قطران
pitch توپ را زدن
pitch زفت
pitch قطران
pitch نواک
pitch زیروبمی صدا
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch اوج پرواز اوج
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch قیر
pitch پرتاب
pitch جای شیب پلکان
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch سرازیری
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch استقرار
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch گام سیم پیچی
pitch دانگ صدا
pole pitch گام قطب
pitch pine کاج قیری
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch resin لبان شامی
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch of arch خیز قوس
pitch pine شجرالقطران
pitch of arch خیز طاق
pitch of poles گام قطبها
pitch of spiral پای پیچ
pitch-and-toss شیر یا خط
to pitch on one's head از سر پرت شدن
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
tooth pitch گام شیار
winding pitch گام سیم پیچی
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
pitch wheel چرخکوککردن
track pitch فاصله شیار
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
theoretical pitch گام تئوریک
standard pitch گام استاندارد
To pitch a tent. چادر زدن
pitch a tent <idiom> چادرزدن
tooth pitch گام دندانه
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
reverse pitch گام معکوس
track pitch گام شیار درجه شیار
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
diametral pitch گام قطری
dot pitch درجه نقطه
character pitch type elite
effective pitch گام موثر
feed pitch گام پیش بری
feathering pitch گام فدر
fractional pitch گام کسری
full pitch گام پر
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
diameter pitch قطر گام
cyclic pitch گام دورانی
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
back pitch گام خور پیچک
absolute pitch زیر و بمی مطلق
pitch-black خیلی سیاه
pitch-black قیرگون
pitch black خیلی سیاه
pitch black قیرگون
coil pitch گام پیچک
character pitch pica
geometric pitch گام هندسی
grid pitch گام شبکه
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
pitch control کنترل گام ملخ
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch dark تاریک
pitch dark قیرگون
pitch dark سیاه
pitch diameter قطر گام
pitch diameter قطر جناح
pitch diameter قطر پهلو
pitch circle دایره گام
pitch cap کلاه زفت
mineral pitch اسفالت
mineral pitch قیر معدنی
nominal pitch گام اسمی
pitch a yarn قصه گفتن
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
pitch and toss بازی بیخ دیواری
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
tough pitch copper مس چقرمه
pitch of armature winding گام پیچک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com