Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (2 milliseconds)
English
Persian
plan implementation
اجرای برنامه
plan implementation
عملی کردن برنامه
Other Matches
implementation
اجرا
implementation
پیاده سازی
implementation
گونهای از چیری که کار میکند
implementation
به کار گرفتن
implementation
انجام
implementation
انجام
implementation
اجرا
implementation
کاربرد
implementation
کاربرد
system implementation
پیاده سازی سیستم
implementation of the decisions
اجرای قرار
[رای]
post implementation review
ارزیابی یک سیستم پس از این که برای چندین ماه مورداستفاده قرار گرفته است
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
E-plan
[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan
[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
the better plan is to
بهتر این است که .....
plan
زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan
نقشه
plan
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
برنامه
plan
طرح
plan
خیال
plan
تدبیر اندیشه
plan
طرح ریزی کردن
plan
طرح کردن
plan
پیش بینی کردن
plan
تدبیر
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan
طرح کشیدن یا ریختن
plan
برنامه ریزی کردن
plan
نقشه کف
plan
نقشه مسطحه برنگاره
plan
هامن
plan
پلان
site plan
نقشه جایگاه
project plan
طرح پروژه
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
rolling plan
برنامه غلتان
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
sliding plan
برنامه لغزان
site plan
نقشه محل
secondary plan
طرح ثانوی
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
strategic plan
طرح جنگ
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan
طرح باربندی کالاها
prospective plan
برنامه بلند مدت
plan of action
طرح عملیات
plan of campaign
طرح پیکار
plan of maneuver
طرح مانور
plan of the day
برنامه روزانه ناو
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets
اهداف برنامه
plan view
دید از بالا
plan view
نمای بالا
plan frame
چارچوب برنامه
plan view
نقشه کف
perspective plan
برنامه بلند مدت
strategic plan
نقشه جنگ
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
block-plan
نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan
طرح پروانه ای
centralized plan
پلان مرکزی
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
tactical plan
طرح عملیات نظامی
tentative plan
طرح ازمایشی
test plan
طرح ازمایش
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan
طرحی راپیشنهادکردن
war plan
طرح جنگی
war plan
نقشه جنگی
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
ground-plan
[نقشه همتراز با زمین]
master plan
نقشه کلیات
deck plan
افق پل کشتی
detailed plan
برنامه تفصیلی
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
development plan
برنامه توسعه
development plan
طرح گسترش
development plan
طرح ارایش زمین
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan
پیش نویس برنامه
economic plan
برنامه اقتصادی
entry plan
طرح ورود به بندر
entry plan
طرح دخول به سر پل
europen plan
نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan
برنامه مالی
fire plan
طرح اتش
deck plan
صفحه پل کشتی
contingency plan
طرح احتمالی
contingency plan
طرح عملیات احتمالی
master plan
نقشه مجموعه
ground plan
نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan
شالوده
ground plan
طرح اساسی
ground plan
نقشه مسطحه
ground plan
برنگاره
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan
تصویب نقشه
barrier plan
طرح موانع
cargo plan
طرح بارگیری ناو
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
collection plan
طرح جمع اوری
colombo plan
طرح کلمبو
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
fire plan
طرح اتش توپخانه
marshall plan
برنامه مارشال
interim plan
برنامههای موقت
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
outline plan
طرح مبنا
ordnance plan
طرح اردنانس
ordnance plan
طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
lesson plan
طرح درس
key plan
نقشه راهنما
national plan
برنامه ملی
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
loading plan
طرح بارگیری خودرو
marshall plan
طرح مارشال
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
flight plan
طرح یا نقشه پروازهواپیماها
floor plan
نقشه اشکوب
frequency plan
طرح فرکانس
game plan
استراتژی بازی
general plan
نقشه کلی
general plan
نقشه عمومی
he thought out a plan
تدبیری اندیشید
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
partial plan
برنامه جزئی
installation plan
نقشه ی نصب
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
part plan
نقشه جزیی
class improvement plan
طرح توسعه ناو
negative tax plan
طرح مالیات منفی
plan position indicator
صفحه رادار ناو یا هواپیما
artillery fire plan
طرح اتش توپخانه
open-plan coach
طرحبازوگن
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
air fire plan
طرح اتش هوایی
class improvement plan
طرح بهبودناو
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
coordinated fire plan
طرح اتش هم اهنگ شده
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
documented plan figures
ارقام مستند برنامه
to buy something on the installment plan
[system]
چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan
[American English]
به اقساط
His plan miscarried . He missed the target
تیرش بخطا رفت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com