Dictiornary-Farsi | plane polarized light | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
plane polarized light	نور قطبیده مسطح


Other Matches

plane polarized	تابشهای الکترومگنتیک
polarized light	نور قطبیده
linear polarized light	نور قطبیده مسطح
polarized	قطبی شده
polarized	ورودی ای که خصوصیتی دارد که باعث میشود فقط به یک طریق وارد سوکت شود
polarized	اتصال لبه که یک سوراخ یا کلید دارد که مانع از نصب آن به صورت برعکس میشود
polarized	قطبیده
non polarized	بی قطب
polarized armature	ارمیچر قطبیده
polarized radiation	تابش قطبیده
polarized relay	رله قطبی
polarized electromagnetic radiation	تابش الکترومغناطیسی قطبیده
polarized vane meter	سنجه پره قطبیده
plane	مسطح
plane	سطح مستوی
plane	صاف مسطح
plane	هموار
plane	جهش شبیه پرواز سطح تراز
plane	صاف کردن پرواز
plane	با رنده صاف کردن
plane	رنده کردن
plane	هواپیما
plane	صاف هواپیما
plane	افقی سطح افق افقی کردن
plane	یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
plane	سطح تراز مسطح
plane	سطح هموار
plane	سطح صاف
to plane a way or down	بارنده صاف کردن
plane	رنده
plane	رویه هموار
plane	صفحه
z-plane	صفحه مختلط [ریاضی]
smoothing plane	رنده دو تیغ
crystal plane	سطح بلوری
crystal plane	صفحه بلور
cutting plane	صفحه برش
inclined plane	سطح شیب دار
dado plane	رنده کام کنی
rebate plane	رنده کام کنی
datum plane	سطح مبنای ارتفاع
inclined plane	سطح شیبدار
inclined plane	سطح مورب
into plane service	تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
stick plane	رنده میله دار
stick plane	رنده با تیغه گرد
symmetry plane	صفحه تقارن
this line is p to that plane	این خط نسبت به ان سطح عموداست
jointing plane	رنده بلند
jointing plane	رنده دستگاه
jack plane	رنده درشت تراش
jack plane	رنده بزرگ
jack plane	رنده دستگاه
datum plane	افق مبنا
datum plane	سطح مبنای اب دریا
torpedo plane	هواپیمای اژدر افکن
toothing plane	رنده خط گیری
horizontal plane	صفحه افقی
transverse plane	صفحه افقی
transverse plane	صفحه عرضی
incline plane	غفلت گاه
incline plane	سطح مایل
plane of incidence	صفحه تابش
map plane	سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
incidence plane	صفحه تابش
tooth plane	رنده دندانه دار
hand plane	رنده کردن دستی
grooving plane	رنده شیار
plane projection	طرحمسطح
plane figure	شکل مسطح
toothing plane	رنده خشخاش
diving plane	پرهزیردریایی
focal plane	افق مار بر کانون عدسی
focal plane	افق کانونی
focal plane	صفحه کانونی
horizontal plane	صفحه عرضی
frontal plane	سطح تاجی
glide plane	سطح لغزش
grooving plane	رنده کام کنی
image plane	سطح تصویر
smoothing plane	رنده پرداخت
middle plane	صفحه میانتار
plane guard	ناو نجات
plane iron	تیغ رنده
plane iron	تیغه نجاری
plane knife	تیغه رنده
plane of asymmetry	سطح انحراف مسیر
plane of asymmetry	سطح مسیر لغزش انحرافی
plane of bending	صفحه خمش
plane of departure	سطح قائم مسیر گلوله
plane of departure	سطح قائم تیر
plane of fire	سطح تیر
plane guard	ناوگارد نجات
moulding plane	رنده ابزار
normal plane	توزیع نرمال
normal plane	صفحه قائم
objective plane	سطح افق هدف
objective plane	افق هدف
oblique plane	سطح مورب
plane angle	زاویه مستوی
plane as a pikestaff	مانند آفتاب روشن
plane director	نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
plane geometry	هندسه مسطحه
plane of fire	افق مسیرتیراندازی
plane of fire	سطح مبنای مسیر تیراندازی
plane of reflection	صفحه بازتاب
rolling plane	صفحه غلطشی
routing plane	رنده تهرند
routing plane	رنده کفرند
sagittal plane	صفحه سهمی
sash plane	رنده بغل
sea plane	هواپیمایی دریایی
slant plane	صفحه مسیر هدف
slip plane	سطح لغزش
smooth plane	رنده صاف کاری
reflection plane	صفحه انعکاس
reflection plane	صفحه بازتاب
plane of rotation	سطح دوران
plane of site	سطح قائم مار بر سکوی تیر
plane of symmetry	سطح تقارن
plane of symmetry	صفحه تقارن
plane table	سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
plane wave	موج صفحهای
plane wave	موج مسطح
polarization plane	صفحه قطبش
rabbet plane	رنده دو راهه
rabbet plane	رنده کام کنی
smooth with the plane	رنده کردن
bedding plane	بستره
passenger plane	هواپیمای مسافربری
chord plane	صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
plane tree	درخت چنار
plane [Platanus]	درخت چنار
What time does the plane take off?	چه وقت هواپیما پرواز می کند؟
adjustable plane	رنده درجه دار
air plane	هواپیما
air plane	طیاره
attack plane	هواپیمای تک
back plane	یک برد مدار چاپی PCB که شامل حفره هایی است که سایر بردها می توانند بازاویههای صحیح در ان جای بگیرند
To board a plane.	سوار هواپیما شدن
battle plane	هواپیمای جنگی
complex plane	صفحه مختلط [ریاضی]
compass plane	رنده سینه
scheduled plane	هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
core plane	صفحه چنبره ها
cross plane	رنده کردن
gyro plane	سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
crystal plane	سطح کریستالی
crossing plane	سطح تقاطع
cleavage plane	سطح مرزی
meteorological datum plane	ایستگاه مبنای هواسنجی
inclined shear plane	سطح برش مایل
to bring to the same plane [height]	به یک صفحه [بلندی] آوردن
plane sinusoidal wave	موج سینوسی صفحهای
backing iron of plane	پشت تیغ
plane table map	نقشه مسطحه عوارض نما
mirror plane of symmetry	صفحه تقارن اینهای
The plane to ... departs at ... o'clock.	هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
to miss a flight [plane]	پرواز [خود] را از دست دادن
scheduled service plane	هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
negative photo plane	افق شیشه عکاسی
negative photo plane	سطح افق شیشه عکس
plane of mirror symmetry	صفحه تقارن اینهای
body of carpenter's plane	کوله رنده نجاری
european type plane	رنده فرنگی
focal plane shutter	صفحهروم دریچهعدسی
high focal plane buoy	ارتفاعکانونیپروانهراهنمایشناور
light out	ناگهان رفتن
light out	بسرعت ترک کردن
light	چراغ برق
to i. light from anything	حائل نورشدن
first light	سپیده دم
to i. light from anything	گذر کردن روشنایی
in light of <idiom>	به علت
on/off light	خاموش
light come light g	میبرد
to s e the light	زاییده شدن
inward light	اشراق
inward light	نور باطنی
light	بچه زاییدن
to s e the light	بدنیا امدن
first light	افق نجومی
to come to light	معلوم شدن
to come to light	روشن شدن
one's light s	نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light <adj.>	رنگ روشن
light-well	[حیاط کوچک برای عبور نور]
on/off light	چراغروشن
light-well	[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
inward light	نور داخلی
light	نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
Something light, please.	لطفا یک چیز سبک.
first light	اولین طلیعه خورشید
first light	فلق صبح
to s e the light	توی خشت افتادن
light	روشن
light up <idiom>	ناگهان شادوخوشحال شدن
light	روشن کردن
at first light	در اولین روشنایی روز
light	امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.