Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (8 milliseconds)
English
Persian
plastic limit
حد خمیری
Other Matches
plastic
خمیری نرم
plastic
خمیری مومینه
plastic
ناکشسان پلاستیک
plastic
شکل پذیر
plastic
خرج خمیری شکل پلاستیکی
plastic
قالب پذیر
plastic
نرم
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
plastic
پلاستیک مجسمه سازی
plastic
ماده پلاستیکی
plastic
پلاستیک
plastic
خمیری شکل
thermosetting plastic
پلاستیک ترموسیتینگ
plastic case
جایپلاستیکی
plastic surgery
جراحی ترمیمی و زیبایی
plastic surgery
جراحی پلاستیک
plastic insulator
عایقپلاستیکی
plastic bomb
بمب پلاستیکی
plastic bomb
بمب خمیری
plastic explosive
مادهانفجاری
plastic bullet
افرادبکارمیرود
plastic bombs
بمب پلاستیکی
steel to plastic
فولاددرپلاستیک
plastic bombs
بمب خمیری
copper to plastic
مسقالبشده
plastic bullet
گلولهپلاستیکیکهبرایزخمیکردن
plastic analysis
محاسبه درمحیط خمیری روش واکافت خمیری فراکافت خمیری
plastic arts
صنایع پلاستیکی یا قالبی
plastic clay
خاک رس پر مایه
plastic consistency
پایداری خمیری
plastic deformation
تغییر شکل خمیری
plastic industry
صنعت پلاستیک
plastic mortar
ملات خمیری
plastic paint
رنگ پلاستیکی
plastic spray
رنگ پاشیدنی پلاستیکی
plastic spray
رنگ درزگیر یا روکش پلاستیکی
plastic zone
منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
plastic zone
منطقه ثانویه قیف انفجارگلوله
synthetic plastic material
ماده پلاستیکی مصنوعی
plastic-coated chipboard
تختهپلاستیکیشکل
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
laminated plastic material
ماده فشرده متورق
laminated plastic material
ماده پلاستیک متورق
plastic metal deformation
تغییر شکل خمیری فلز
high explosive plastic
گلوله پلاستیکی سوختار شدید
wet clay is plastic
گل رس نرم که شکل پذیر است
plastic refractory clay
گل نسوز چسب دار
resistance to plastic deformation
مقاوم در برابر تغییر شکل
without limit
بی حد بی اندازه نامحدود
there is no limit to it
حد ندارد
there is no limit to it
حدی بران متصور نیست
there is no limit to it
اندازه ندارد
limit
محدود
limit
معین کردن
limit
حدود
limit
منحصر کردن
limit
کران
limit
حریم
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
limit
حد
limit
کنار
limit
پایان
limit
اندازه وسعت
limit
محدود کردن
to limit something
چیزی را محصور کردن
limit
حد
[ریاضی]
limit
مسافت یا مدت مسابقه
rupture limit
مرز پاره شدن
physiological limit
کران فیزیولوژیکی
magnetic limit
مرز مغناطیسی
high limit
حد نهایی
lower limit
حد پایین
lower limit
کران پایین
lower limit
حد پائینی
lower limit
حد تحتانی
temperature limit
مرز دما
price limit
حد قیمت
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
transmission limit
محدوده فرافرستی
upper limit
حد بالایی
upper limit
حد فوقانی
upper limit
حد بالا
what is the limit on my account?
حد اعتبار حساب من چقدراست؟
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
age limit
محدودیت سنی
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
tolerance limit
خطای مجاز
proportional limit
حد نسبی
proportional limit
حد خطی
roche limit
حد روش
safety limit
حد تامین
shrinkage limit
حد انقباض
strain limit
حد تناسب میان تنش و انبساط
suction limit
حد مکش
tax limit
حد مالیاتی
time limit
حد زمانی
elastic limit
حد کشسانی
elastic limit
حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit
مرز ارتجاعی
elastic limit
حد کشواری
elastic limit
حد جهمندی
elastic limit
حدالاستیک
elastic limit
مرز برجهندگی
endurance limit
حد دوام مصالح
fatigue limit
حد خستگی
flow limit
حد بده
flow limit
حد جریان
limit check
مقابله حدود
limit check
بررسی حدی
elastic limit
حد ارتجاعی
detection limit
حد اشکارسازی
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
time limit
محدوده زمانی
time limit
محدودیت زمانی
speed limit
سرعت مجاز
speed limit
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
absorption limit
لبه جذب
acceptance limit
حد قابل قبول
acceptance limit
حد پذیرش
audibility limit
حد شنودپذیری
bag limit
حد مجاز صید
confidence limit
حد اطمینان
creep limit
حد انبساط دائمی
creep limit
حد خزش
critical limit
حد بحرانی
cut off limit
حد برش
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of load
حد بار گذاری
limit of proportionality
حد تناسب
liquid limit
حد سیلان
liquid limit
حد جاری شدن
limit of tolerance
حد رواداری
limit state
حالت حدی
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
liquid limit
مرز ابگونگی
limit stop
حد ایست
liquid limit
مرزحالت شلی
limit switch
لیمیت سوئیچ
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
load limit
حد بار
liquid limit
حد روانی
liquid limit
مرز روانی
liquid limit
حدمیعان
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limit of inflammability
حد اتش گیری
limit gage
وسیله سنجش تلرانس
limit indicator
نشاندهنده تلرانس
limit load
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit of elasticity
حد ارتجاعی
limit of elasticity
حد کشسانی
limit of fire
حدود اتش
liquid limit
حد میعان
lower limit
حد پایینی
load limit
اندازه بار
Limit your expenditures to what is essential .
مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
liquid limit test
ازمون حد روانی
liquid limit test
ازمون مرز حالت شلی
average limit of ice
حد متوسط یخ
lower flammability limit
حد پایینی اشتعال پذیری
upper limit
[of the integral]
کرانه بالا
[انتگرال]
[ریاضی]
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
rated fatigue limit
حد دوام نامی
threshold limit values
استانه مقدارهای حدی
prudent limit of patrol
حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of endurance
حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
limit fatigue stress
حد دوام
ultimate stress limit
حد تنش نهایی
upper flammability limit
حد بالایی اشتعال پذیری
time yield limit
حد تسلیم زمانی
work limit test
ازمون سرعت کار
limit creep stress
حد خزش
rear limit line
خطمحدودکنندهعقب
cylinderical limit gage
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
limit state of failure
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
elastic limit tensile strength
elastometer ratio
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
elastic limit tensile strength
دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
The prescribed time - limit expires tomorrow .
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com