Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
plumb line
شاقول
plumb line
خط عمودی
plumb line
ریسمان شاغول
plumb line
خط قائم
Other Matches
plumb
شاقولی افتادن
plumb
عمودبودن
plumb
شاغول بنایی
plumb
سطح شاغولی
plumb
سطح قائم صفحه شاغول
plumb
شاغول
plumb
شاقول
plumb
با شاقول ازمودن
plumb
عمق پیمودن عمودی قرار دادن
plumb
:ژرف پیما
plumb
شاقول عمودی
plumb
گلوله سربی
plumb
: راست بطور عمودی
plumb
عمودا
plumb
درست عینا
plumb
لوله کشی کردن
plumb
ژرف یابی کردن
plumb
باسرب مهر وموم کردن
out of plumb
کج
out of plumb
غیر عمودی
out of plumb
اریب ناراست
plumb
سرب
plumb lines
شاقول
plumb lines
خط عمودی
plumb lines
ریسمان شاغول
plumb lines
خط قائم
plumb bob
شاقول
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
plumb point
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
plumb rule
ریسمان کار یا شاقولی که روی تختهای اویزان باشد تخته کار
plumb bob
گلوله شاقول
plumb bob
شاغول
plumb bob
وزنه سربی
plumb rule
خط کش معماری
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
تماس خطوط
out of line
خارج از خط جبهه
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down the line
ضربه از کنار زمین
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on line
در خط
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line
محافظه کار
on line help
کمک مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
line up
<idiom>
به صف کردن
on line
درون خطی
on line
متصل
on line
مستقیم
line-up
ردیف ایستادن تیم
line out
با خط علامت گذاشتن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
down line
بار کردن پایین خطی
down the line
<idiom>
درآینده
all along the line
درامتدادهمه خط
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
the line
صف
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
o o line
خط تقسیم دیدبانی
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
o o line
خط دیدبانی سپاه
all along the line
در همه جا
line by line
سطر به سطر
out of line
<idiom>
ناصحیح
mean line
خط میان
in line
همراستا
in line
شمشیر در وضع حمله
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line
حدود رویه
line
در سمت
line
صفی در خط
line
طناب خط
line
خط
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
محصول
line
سیم
line
طرز
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
line
شعبه
line
رسن
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
line
رشته
line
لاین
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
line
خط دار کردن
line
خط صف
line
ریسمان
line
ترازکردن
line
: خط
line
اراستن
line
بخط کردن
line
سطر
line
ردیف
line
رشته بند
line
طناب سیم
line
نسب
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
off line
قطع
off line
غیر متصل
line up
به خط شدن
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line up
به ترتیب ایستادن
line
جبهه جنگ
line-up
به خط شدن
off line
منفصل
line-up
به ترتیب ایستادن
line
خط زدن
line up
ردیف ایستادن تیم
mason's line
ریسمان کار
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
mooring line
طناب مهار مین
mach line
موج ضربهای ضعیف
marriage line
گواهینامه ازدواج
lyman line
خط لیمان
marline or line
طناب کوچک دولا
poverty line
خط فقر
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
straight line
خط مستقیم
price line
خط قیمت
median line
میانه
message line
خط مخابره
lumber's line
خط سینه ناو
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer
مبدل خط
private line
خط خصوصی
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
line width
پهنای خط
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line
دوراهی
local line
خط محلی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line
خط بار
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
mooring line
سیم مهار
out line font
فونت متغیر
on line operation
عمل درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
penny a line
ارزان
surface line
طناب وصل به غواص و قایق
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
percolation line
خط نفوذ
on line storage
حافظه درون خطی
peaked line
خط پاره پاره
out line font
قلم متغیر
on line system
سیستم درون خطی
out of line coding
کدگذاری برون خطی
outhaul line
برون کش
overhead line
سیمکشی هوایی
overhead line
خط هوایی
pass a line
رد کردن طناب
orienting line
خط توجیه
peaked line
خط چین
off line storage
حافظه برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
new line character
دخشه تعویض سطر
neutral line
خط بی اثر
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com