English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
Other Matches
plumb سرب
plumb شاغول بنایی
plumb سطح شاغولی
plumb سطح قائم صفحه شاغول
plumb شاغول
out of plumb غیر عمودی
out of plumb کج
plumb شاقول
out of plumb اریب ناراست
plumb عمودبودن
plumb شاقولی افتادن
plumb شاقول عمودی
plumb گلوله سربی
plumb : راست بطور عمودی
plumb عمودا
plumb :ژرف پیما
plumb درست عینا
plumb باسرب مهر وموم کردن
plumb لوله کشی کردن
plumb با شاقول ازمودن
plumb عمق پیمودن عمودی قرار دادن
plumb ژرف یابی کردن
plumb lines خط قائم
plumb bob شاغول
plumb bob وزنه سربی
plumb bob گلوله شاقول
plumb line شاقول
plumb line خط عمودی
plumb line ریسمان شاغول
plumb lines شاقول
plumb lines خط عمودی
plumb lines ریسمان شاغول
plumb line خط قائم
plumb rule ریسمان کار یا شاقولی که روی تختهای اویزان باشد تخته کار
plumb bob شاقول [ابزار] [ساخت و ساختمان]
plumb rule خط کش معماری
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
to the point بجا
point پوینت
in point مناسب
try for point تلاش برای کسب امتیاز
in point در خور
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point بجا
point محل یا موقعیت
point نقطه نوک
point دماغه
point محل
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
to the point مربوط بموضوع
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
off the point بطور نامربوط
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
zero point نقطه صفر
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point نقطه به نقطه
off the point بطور بی ربط
The point is that… چیزی که هست
point out <idiom> توضیح دادن
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
the point is اصل مطلب این است
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point four اصل چهار
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point هدف گیری کردن
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point نقطه گذاری کردن
point سر
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
point نوک
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point هدف
point مسیر
point مرحله قله
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
to point to something به چیزی اشاره کردن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point درصد
not to the point خارج از موضوع
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
near point نقطه نزدیک
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
far point برد بینایی
on the point of going در شرف رفتن
to point to something به چیزی متوجه کردن
point پایان
point جهت مرحله
point رسد نوک
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point راس
point امتیاز
point نوک گذاشتن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point متوجه ساختن
point حد
point گوشه دارکردن
point نشان دادن
point نوکدار کردن
point خاطر نشان کردن
point اشاره کردن
point تیزکردن
point of support نقطه اتکا
reentry point نقطه باز گذشت
rear point اخرین قسمت عقب دار
rear point قسمت نوک عقب دار
point of sight نقطه دید
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
radix point نقطه ممیز
point of inflection نقطه عطف
point of intersection نقطه بهم رسید
point of intersection نقطه تلاقی
reentry point نقطه بازگشت
reference point نقطه مبنا
point of loading نقطه بارگیری
point of intersection نقطه تقاطع
point of inflexion نقطه عطف
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
point of support تکیه گاه
point target اماج نقطهای
radix point نقطه مبنا
radix point ممیز
quiescent point نقطه استراحت
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point خط مصور
point target هدف کوچک
point system شرط بندی براساس امتیاز
point of symmetry نقطه تقارن
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld نقطه جوش
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point of impact نقطه اصابت
nodal point صفحه گرهی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point نقطه نشانه
pivot point مرکز چرخش
plate point نقطه پلیت
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland از دهانه لوله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com