Dictiornary-Farsi | pocket expenses | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 153 (8 milliseconds)

English	Persian
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی


Search result with all words

out of pocket expenses	هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
out of pocket expenses	هزینه واقعی
Other Matches

expenses	مخارج
All the expenses.	دراین عکس خوب افتادید
actual expenses	مخارج واقعی
management expenses	مخارج اداری
operating expenses	مخارج عملیاتی
management expenses	مخارج مدیریت
overhead expenses	به خرج
overhead expenses	به هزینه
initial expenses	هزینه ابتدائی
business expenses	هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
initial expenses	هزینه نخستین
indirect expenses	مخارج غیرمستقیم
living expenses	هزینه زندگی
incidental expenses	مخارج اتفاقی
incidental expenses	هزینههای واقعی
deduction of expenses	کسر مخارج [اقتصاد]
extra expenses	هزینه های اضافی
extra expenses	هزینه نهایی
preliminary expenses	هزینههای مقدماتی
travelling expenses	مخارج سفر
the p of income to expenses	نسبت درامدبه هزینه
preliminary expenses	هزینههای ابتدائی
receipts and expenses	جمع وخروج
receipts and expenses	واردات وصادرات
financial expenses	هزینههای مالی
all the expenses fell on him	تمام مخارج به گردن اوافتاد
To cut down expenses .	خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
Inclusive of all expenses .	خرج دررفته ( بطور خالص )
Please let me take a share in the expenses.	اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
To go to great expenses .	خرج زیادی را متحمل شدن
application expenses	هزینه های درخواستنامه [درخواست کار]
unforeseen expenses	هزینههای پیش بینی نشده
To bear heavy expenses.	سرب فلز سنگین وزنی است
To incur some heavy expenses.	مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
I crossed out the extra expenses .	هزینه های اضافی را قلم زدم
additional costs [expenses]	هزینه های اضافی
additional costs [expenses]	هزینه نهایی
pocket	کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket	فرورفتگی
pocket	پیش رفتگی خط جبهه
pocket	حباب
she had him in her pocket	کاملابراواختیارمیکرد
pocket	محاصره شدن
pocket	بجیب زدن
pocket	پولی
pocket	جیب
pocket	کیسه هوایی
pocket	پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket	کوچک جیبی
pocket	نقدی
pocket	جیب دار درجیب گذاردن
pocket	درجیب پنهان کردن
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
centre pocket	مرکزی
interior pocket	جیبداخلی
top pocket	حفرهفوقانی
inset pocket	جیبمخفی
hidden pocket	جیبمخفی
gusset pocket	جیبپاکتی
front pocket	جیبجلو
mock pocket	جیبساختگی
outside ticket pocket	جیبکوچکبیرونی
fork pocket	محفظهانشعابی
foot pocket	قالب پا
flap pocket	جیبلبهدار
exterior pocket	کیفبازشو
door pocket	جیبدر
patch pocket	جیبرویسینه
seam pocket	جیبرویدرز
air pocket	دست انداز هوایی
pocket rule	خط کش جیبی [ابزار]
pocket rule	خط کش تاشو [ابزار]
pocket rules	خط کش های جیبی [ابزار]
pocket rules	خط کش های تاشو [ابزار]
pocket calculator	ماشین حساب جیبی
stake pocket	جیبتودهای
vertical pocket	جیبعمودی
welt pocket	جیبنواری
pocket-sized	جیبی
Take your money out of your pocket.	پولت را از جیب دربیاور
They picked my pocket.	جیبم رازدند
trouser pocket	جیب شلوار
pocket watch	ساعت جیبی
pocket money .	پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
pocket calculator	حسابگر جیبی
i am 0 rials out of pocket	05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
lime pocket	پوشش اهک
pocket battleship	رزمناو تندرو و سبک
pocket billiards	بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
pocket book	کیف بغلی
pocket book	دفتر بغلی
pocket borough	حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
pocket computer	کامپیوتر جیبی
pocket edition	چاپ جیبی کتاب
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
i am rials in pocket	سه ریال سود بردم
i am rials in pocket	سه ریال در جیب دارم
empty pocket	ادم بی پول یا تهی کیسه
pocket calculators	حسابگر جیبی
pocket handkerchief	دستمال جیبی
pocket handkerchiefs	دستمال جیبی
pocket knife	چاقوی جیبی
pocket knives	چاقوی جیبی
air pocket	منفذ
air pocket	بادگیر
air pocket	چاه هوایی
armature pocket	شیار ارمیچر
called pocket	کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
pocket money	پول جیب
chip pocket	شیار دندانههای اره
pocket judgment	سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
the furniture of ones pocket	دارایی جیب
pocket pistol	بغلی عرق
watch pocket	جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
vest pocket	جیب جلیقه
pocket split	باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket veto	رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
watch pocket	جیب ساعتی
slash pocket	جیب عمودی درجهت درزلباس
vest pocket	مخصوص
back pocket	جیبپشتی
pocket pistol	طپانچه جیبی
pocket piece	سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
centre pocket	گودال
pocket lamp	لامپ کوچک
bottom pocket	سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
one pocket billiard	بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
batten pocket	بادبان
pocket lamp	چراغ قوه
pocket meter	سنجه جیبی
pocket picking	جیب بری
vest pocket	جیبی
bottle pocket billiard	بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
hand warmer pocket	جیببقل
front top pocket	جیببالایجلویشلوار
ast welt pocket	جیبپیشسینهای
hand-warmer pocket	جیبگرم کنندهیدست
trousers pocket [American E]	جیب شلوار
pants pocket [American E]	جیب شلوار
poker pocket billiards	بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
to pocket a tidy sum <idiom>	پول خوبی به جیب زدن
To put ones hand in ones pocket.	دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
burn a hole in one's pocket <idiom>	پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
To pick somebodys pocket.	جیب کسی را زدن
broad welt side pocket	جیبپهنپهلو
He has feathered his nest. He has lined his pocket.	اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
Money burnes a hole in his pocket.	پول تو جیب اش بند نمی شود
money burns a hole in his pocket <idiom>	پول تو دستش بند نمی شود
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.	د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )

pocket expenses

هزینه مختصر شخصی