Dictiornary-Farsi | pocket picking | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 130 (7 milliseconds)

English	Persian
pocket picking	جیب بری


Other Matches

picking	پس مانده
picking	جیب بری
picking	دله دزدی
picking	ناخنک زنی
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
picking	پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
roughening by picking	زبرسازی باتیشه کاری
roughening by picking	تیشه کاری
nose-picking	انگشت کردن در بینی
picking device	دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
picking belt	نوار قرائت
picking list	فهرست کالاهای انتخابی فهرست انتخاب
picking up rope	سیم بویه گیر
fruit-picking ladder	نردبانمیوهچینی
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
she had him in her pocket	کاملابراواختیارمیکرد
pocket	پولی
pocket	نقدی
pocket	جیب دار درجیب گذاردن
pocket	درجیب پنهان کردن
pocket	کوچک جیبی
pocket	پاکت تشکیل کیسه در بدن
pocket	کیسه هوایی
pocket	جیب
pocket	فرورفتگی
pocket	پیش رفتگی خط جبهه
pocket	محاصره شدن
pocket	بجیب زدن
pocket	کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket	حباب
interior pocket	جیبداخلی
inset pocket	جیبمخفی
gusset pocket	جیبپاکتی
hidden pocket	جیبمخفی
front pocket	جیبجلو
batten pocket	بادبان
fork pocket	محفظهانشعابی
back pocket	جیبپشتی
bottom pocket	سوراخمیزبیلیاردبرایتوپ
watch pocket	جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
centre pocket	گودال
centre pocket	مرکزی
door pocket	جیبدر
exterior pocket	کیفبازشو
flap pocket	جیبلبهدار
foot pocket	قالب پا
watch pocket	جیب ساعتی
mock pocket	جیبساختگی
outside ticket pocket	جیبکوچکبیرونی
patch pocket	جیبرویسینه
pocket calculator	ماشین حساب جیبی
trouser pocket	جیب شلوار
air pocket	دست انداز هوایی
pocket rule	خط کش جیبی [ابزار]
pocket rule	خط کش تاشو [ابزار]
pocket rules	خط کش های جیبی [ابزار]
seam pocket	جیبرویدرز
stake pocket	جیبتودهای
top pocket	حفرهفوقانی
vertical pocket	جیبعمودی
welt pocket	جیبنواری
pocket-sized	جیبی
pocket money .	پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
Take your money out of your pocket.	پولت را از جیب دربیاور
They picked my pocket.	جیبم رازدند
pocket watch	ساعت جیبی
pocket rules	خط کش های تاشو [ابزار]
vest pocket	جیب جلیقه
pocket calculator	حسابگر جیبی
i am rials in pocket	سه ریال در جیب دارم
i am 0 rials out of pocket	05 ریال زیان
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
lime pocket	پوشش اهک
i am rials in pocket	سه ریال سود بردم
one pocket billiard	بیلیارد با 51 گوی هدف که هر بازیگر سعی دارد 8 گوی را در کیسه انتخابی خوداندازد
out of pocket expenses	هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
out of pocket expenses	هزینه واقعی
pocket battleship	رزمناو تندرو و سبک
pocket billiards	بیلیارد امریکایی با 51 گوی رنگی و 6 کیسه از شماره 1تا 51 بین 2 بازیگر
empty pocket	ادم بی پول یا تهی کیسه
chip pocket	شیار دندانههای اره
called pocket	کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
pocket calculators	حسابگر جیبی
pocket handkerchief	دستمال جیبی
pocket handkerchiefs	دستمال جیبی
pocket knife	چاقوی جیبی
pocket knives	چاقوی جیبی
pocket money	پول جیب
air pocket	منفذ
air pocket	بادگیر
air pocket	چاه هوایی
armature pocket	شیار ارمیچر
pocket book	کیف بغلی
pocket book	دفتر بغلی
pocket borough	حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
slash pocket	جیب عمودی درجهت درزلباس
pocket lamp	چراغ قوه
pocket meter	سنجه جیبی
pocket veto	رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
pocket piece	سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pocket pistol	طپانچه جیبی
pocket split	باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
pocket lamp	لامپ کوچک
the furniture of ones pocket	دارایی جیب
pocket computer	کامپیوتر جیبی
pocket edition	چاپ جیبی کتاب
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
vest pocket	مخصوص
vest pocket	جیبی
pocket judgment	سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
pocket pistol	بغلی عرق
pants pocket [American E]	جیب شلوار
poker pocket billiards	بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
ast welt pocket	جیبپیشسینهای
bottle pocket billiard	بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
hand-warmer pocket	جیبگرم کنندهیدست
hand warmer pocket	جیببقل
To pick somebodys pocket.	جیب کسی را زدن
To put ones hand in ones pocket.	دست توی جیب کردن ( پول خرج کردن )
front top pocket	جیببالایجلویشلوار
burn a hole in one's pocket <idiom>	پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
to pocket a tidy sum <idiom>	پول خوبی به جیب زدن
trousers pocket [American E]	جیب شلوار
broad welt side pocket	جیبپهنپهلو
He has feathered his nest. He has lined his pocket.	اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.	د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
Money burnes a hole in his pocket.	پول تو جیب اش بند نمی شود
money burns a hole in his pocket <idiom>	پول تو دستش بند نمی شود