English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
point operation عمل نقطهای
Search result with all words
fixed point operation عملکرد با ممیز ثابت
floating point operation عملیات ممیز شناور
floating point operation عملکردبا ممیز شناور
Other Matches
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی
operation کارکردن با یک وسیله
operation کار
operation گردش جنبش
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
to come into operation قابل اجراشدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation دایر شدن
not operation عمل نقض
not operation عمل نفی
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation به اجرا
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation کار کردن
operation عمل کردن
to come into operation قانونی درست شدن
come into operation قابل اجرا شدن
operation immediate اقدام سریع
to come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قانون شدن
co-operation همکاری مشترک
co-operation کار مشترک
or operation عمل یا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation اداره
operation عملیات
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
binary operation عمل دودویی
destructive operation عملیات مخرب
bi conditional operation عمل دوشرطی
dagger operation عمل خنجری
furnace operation عملکرد کوره
furnace operation طرزکار کوره
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
base operation عملیات پایگاهی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عملکرد دودوئی
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
surgical operation دست کاری
A surgical operation . عمل جراحی
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
unattended operation عملکردبی مراقب
surgical operation عمل جراحی
string operation عملکردرشتهای
string operation عملیات رشتهای
boolean operation عمل بولی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
revenue operation عملکرد
rescue operation عملیات نجات
illegal operation عملکرد غیر قانونی
amphibious operation عملیات اب خاکی
ready for operation اماده کار
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل محاسباتی
serial operation عمل نوبتی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
cycle of operation دوره عمل سلاح
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
global operation عملیات سراسری
serial operation عملیات سری
block operation عملیات بلوک
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
emergency operation بهره برداری اضطراری
emergency operation کارکرد
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
continous operation کار دائمی
continous operation عملکرد پایدار
transfer operation عمل انتقال
equivalence operation عمل هم ارزی
contouring operation کار فرم دهی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
dyadic operation عملکرد دوتایی
unary operation عمل یگانی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
computer operation عملکرد کامپیوتری
computer operation عملیات کامپیوتر
concept of operation تدبیر عملیاتی
concurrent operation عملکرد همزمان
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
component operation عناصر عملیاتی
dyadic operation عمل دوتایی
operation keys کلیدهایعملیات
contouring operation فرم کاری
unattended operation عملکرد بی مراقب
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
synchronous operation عملیات همزمان
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
external operation عملیات خارجی
external operation عملیات خارج از مملکت
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
conversational operation عملیات محاورهای
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
manual operation عمل دستی
nature of the operation ماهیت عملیات
no operation instruction OPERATION NO
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
nonidentity operation عمل ناهمانی
off line operation عملکرد برون خطی
offline operation عمل برون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line operation عمل درون خطی
one step operation عمل تک مرحله
online operation عمل درون خطی
n ary operation عمل N تاییN
n adic operation عمل N تاییN
manual operation عملیات دستی
method of operation روش کار
method of operation طرز کار
method of operation عملکرد
milling operation فرزکاری
molding operation فرم کاری
molding operation قالب کاری
monadic operation عملکرد تکین
monadic operation عملکرد یگانه
multijob operation عملیات چند کاره
operation analysis تحلیل عملکرد
operation analysis عمل کاوی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation overlay کالک عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملکرد موازی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation map نقشه عملیات
operation center مرکز عملیات
operation order دستور عملیاتی
operation code رمزالعمل
operation code کد عملیاتی
operation code رمز عمل
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation manager مدیر عملیات
operation map نقشه عملیاتی
parallel operation عملیات موازی
majority operation عمل اکثریت
privieged operation عمل ممتاز
pseudo operation شبه عمل
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
pseudo operation عملواره
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
limiting operation عملیات محدودکننده
logic operation عمل منطقی
nand operation عمل نقیض و
logical operation عملکرد منطقی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com