English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
Other Matches
protector قیم
protector نیکدار
protector حامی سرپرست
protector پشتیبان
protector نگهدار
hand protector پشتیباندست
chest protector لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
chin protector پشتیبانچانه
shank protector پایهنگهدار
surge protector محافظ تغییر ناگهانی ولتاژ محافظ نوسان برق
tip protector درپوشنوک
throat protector حافظگلو
keeper [protector] [presever] نگاهدار [محافظ ]
may the Lord be your refuge and protector. خدا پشت وپناهت باشد
voltage surge protector محافظ تغییر ولتاژ ناگهانی
point to point line خط نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
far point برد بینایی
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point محل یا موقعیت
point پوینت
point مرکز راس حد
point محل
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point جهت مرحله
point حد
point نقطه گذاری کردن
point نقطه نوک
point دماغه
the point is اصل مطلب این است
point out <idiom> توضیح دادن
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
to the point مربوط بموضوع
to the point بجا
try for point تلاش برای کسب امتیاز
point to point نقطه به نقطه
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
in point مناسب
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point بجا
point four اصل چهار
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that… چیزی که هست
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
three point فن 3 امتیازی کشتی
to come to a point بنوک رسیدن
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
to come to a point باریک شدن
in point در خور
point نقطه
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point نکته
point ماده اصل
point سر
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
near point نقطه نزدیک
point موضوع
point جهت
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point نوک
on the point of going در شرف رفتن
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
not to point بیرون از موضوع
to point to something به چیزی متوجه کردن
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
not to point پرت بیجا
not to the point خارج از موضوع
point درصد
to point to something به چیزی اشاره کردن
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point نشان دادن
point متوجه ساختن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point اشاره کردن
point رسد نوک
point هدف گیری کردن
point امتیاز
point خاطر نشان کردن
point نوک گذاشتن
point هدف
point مسیر
point قطبهای باطری یاپلاتین
point مرحله قله
point پایان
point تیزکردن
point راس
point نوکدار کردن
point به سمت متوجه کردن
point گوشه دارکردن
point نشانه روی کردن
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
null point نقطه صفر
point scale مقیاس امتیازی
point plotting رسم نقطه
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point of weld نقطه جوش
point of sight نقطه دید
point of intersection نقطه تلاقی
point of loading نقطه بارگیری
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of support نقطه اتکا
objective point سمت مورد توجه
object point مقصد
point of support تکیه گاه
point of symmetry نقطه تقارن
object point سمت مورد توجه
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
radix point نقطه مبنا
radix point نقطه ممیز
nodal point نقطه اغاز
rear point قسمت نوک عقب دار
rear point اخرین قسمت عقب دار
reentry point نقطه باز گذشت
reentry point نقطه بازگشت
reference point نقطه مبنا
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
release point نقطه رهایی
release point نقطه رهایی ستون راهپیمایی
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point تصویر نقطه
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point نقطه گرهی
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه ایست
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
principle point مبداء اصلی
reorder point نقطه تجدید سازمان یا تجدیدگسترش
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
point bland تیراندازی بدون نشانه روی
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge بار نقطهای
point contact تماس نقطهای
point contact کنتاکت نقطهای
point d'appui نقطه اتکاء
point d'appui پایه
symmetry point نقطه تقارن
penetration point درجه نفوذ
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
optimum point نقطه ایده ال
optimum point نقطه مطلوب
point d'arret نوک چنگالی شمشیر
point bland نزدیک به دهانه لوله
point bland از دهانه لوله
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point نقطه نشانه
pivot point مرکز چرخش
plate point نقطه پلیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com