Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
point system
شرط بندی براساس امتیاز
Search result with all words
point voting system
سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
Other Matches
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
system
منظومه
system
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
مجموعه سازمان
system
ترتیب
system
قاعده رویه
system
نظم منظومه
system
سازمان
system
تشکیلات
system
نظام سیستم
system
روش اصول
system
سلسله
system
رشته دستگاه
system
سازگان
system
هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
the system of
رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
system
طرز روش
system
نظم ترتیب
system
اصول وجود
system
اسلوب
the system of
the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
system
طرز اسلوب
system
جهاز
system
سامانه
i.f.f. system
دستگاه تشخیص
an system
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
value system
نظام ارزشها
system
نظام
c.g.s. system
دستگاه سگث
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
system
سیستم
system
سلسله رشته
system
همستاد روش
system
دستگاه
system
همست
system
طریقه
point
درصد
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
پوینت
point
محل شروع چیزی
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
point
محل یا موقعیت
point
مرکز راس حد
point
محل
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
باریک کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
اصل
point
مقصود
point
محل مرکز
point
جهت مرحله
point
حد
point
نقطه گذاری کردن
point
نقطه نوک
point
دماغه
point
به سمت متوجه کردن
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
off the point
بطور بی ربط
off the point
بطور نامربوط
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
The point is that…
چیزی که هست
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
اصل چهار
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
point out
<idiom>
توضیح دادن
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
in point
مناسب
in point
بجا
in point
در خور
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
three point
فن 3 امتیازی کشتی
far point
برد بینایی
to the point
بجا
zero point
نقطه صفر
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
not to the point
خارج از موضوع
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
to come to a point
بنوک رسیدن
not to point
پرت بیجا
to point to something
به چیزی اشاره کردن
near point
نقطه نزدیک
the point is
اصل مطلب این است
point
نوک گذاشتن
point
نوک
point
سر
point
نقطه
point
نکته
point
ماده اصل
to point to something
به چیزی متوجه کردن
not to point
بیرون از موضوع
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
on the point of going
در شرف رفتن
point
موضوع
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
گوشه دارکردن
point
تیزکردن
point
رسد نوک
point
نشان دادن
point
نوکدار کردن
point
متوجه ساختن
point
راس
point
اشاره کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
هدف گیری کردن
point
خاطر نشان کردن
point
پایان
point
مسیر
point
امتیاز
point
هدف
point
نشانه روی کردن
point
مرحله قله
point
نمره درس پوان
system design
طرح سیستم
executive system
سیستم اجرایی
exhaust system
سیستم تخلیه دود
system diagnostics
امکانات عیب شناسی سیستم تشخیص خرابی سیستم
exhaust system
سیستم اگزوز
system diagnostics
امکانات عیب شناسی سیستم
system disk
دیسک سیستم
system generation
ایجاد سیستم
designation system
سیستم علامت گذاری
system indicator
طبلک نشان دهنده کار دستگاه شاخص سیستم رمز
system implementation
پیاده سازی سیستم
system generator
مولد سیستم
system generation
تولید سیستم
equilibrium system
سیستم تعادلی
system follow up
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
system flowchart
نمودار گردش سیستم روندنمای سیستم
system floder
مخزن سیستم
system standard
استانداردسیستم
delusional system
نظام هذیانی
system file
فایل سیستم
system engineering
مهندسی سیستم
system engineer
مهندس سیستم
system dynamics
شناخت اثرعوامل تغییر دهنده نظام
system design
طراحی سیستم
system date
تاریخ سیستم
system analyst
تحلیلگر سیستم
feedback system
سیستم باز خوردی
file system
سیستم پرونده ها
filing system
نظام بایگانی
filing system
نرم افزار مرتب سازی فایل
decimal system
سیستم دهدهی
filing system
روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه
system analysis
انالیز سیستم
system analysis
تحلیل سازگان
system analysis
روش تجزیه وتحلیل جریان کار
system analysis
سیستم انالیز
system analysis
تحلیل سیستم
synchronous system
سیستم همگام
symmetrical system
جریان متقارن
system analyst
تحلیل گر سیستم
system availability
دسترس پذیری سیستم
system commands
فرامین سیستم
expert system
سیستم خبره
system study
مطالعه سیستم
expert system
سیستم هوشمند
dedicated system
سیستم اختصاصی
system test
ازمون سیستم
system check
بررسی سیستم
system check
مقابله سیستم
extrapyramidal system
دستگاه برون هرمی
system catalog
پرونده شاخص
factory system
نظام کارخانهای
system bus
گذرگاه سیستم
system dynamics
پویائی نظام
system board
برد سیستم
system balance
تعادل سیستم
swiss system
نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
dynamic system
سیستم پویا
system prompt
اعلان سیستم
system overhead
مازاد سیستم
system overhead
بالاسری سیتم
vantilating system
سیستم تهویه
system of ventilation
سیستم تهویه
system of units
دستگاه واحدها
system of units
سلسه احاد
system of units
دستگاه یکانها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com