English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
Search result with all words
connection point مرکزاتصال
Other Matches
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point محل
point دماغه
point نقطه نوک
point نقطه گذاری کردن
point حد
point جهت مرحله
point محل مرکز
point مقصود
point قطبهای باطری یاپلاتین
point خاطر نشان کردن
point نشان دادن
point متوجه ساختن
point اشاره کردن
point امتیاز
point نقطه گذاری کردن ممیز
point راس
point رسد نوک
point هدف گیری کردن
point نشانه روی کردن
point به سمت متوجه کردن
point نوک گذاشتن
point مرکز راس حد
in point بجا
three point فن 3 امتیازی کشتی
in point در خور
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to come to a point بنوک رسیدن
to come to a point باریک شدن
to the point مربوط بموضوع
to the point بجا
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
in point مناسب
on the point of going در شرف رفتن
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
not to point پرت بیجا
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point محل یا موقعیت
point پوینت
not to the point خارج از موضوع
The point is that… چیزی که هست
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point four اصل چهار
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point نقطه به نقطه
the point is اصل مطلب این است
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
to point to something به چیزی اشاره کردن
to point to something به چیزی متوجه کردن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
near point نقطه نزدیک
point تیزکردن
point سر
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point مسیر
point نوکدار کردن
point گوشه دارکردن
point مرحله قله
point پایان
point نوک
not to point بیرون از موضوع
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point هدف
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
far point برد بینایی
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point of impact نقطه اصابت
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
point of impact محل اصابت گلوله
principle point مبداء اصلی
point of honour قضیه شرف
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
pour point نقطه سیلان
point of contact نقطه تماس
point of fracture نقطه شکست
point of fall نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
point of contraflexion نقطه تغییر خمیدگی
point of inflection نقطه عطف
projection of a point تصویر نقطه
point load بار نقطهای
point estimation تخمین نقطهای
point estimation براورد نقطهای
quiescent point نقطه استراحت
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point function تابع نقطهای
point fund پاداش پایان فصل
point elasticity کشش نقطهای
projection of a point خط مصور
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
point group گروه نقطهای
point guard موقعیت گارد
point imperfection ناکاملی نقطهای
point indentification هویت نقطهای
point estimate براورد نقطهای
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld نقطه جوش
point operation عمل نقطهای
point target اماج نقطهای
point target هدف کوچک
point system شرط بندی براساس امتیاز
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point spread امتیاز قابل انتظار
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point size اینچ
point scale مقیاس امتیازی
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point protector سرمداد
point plotting رسم نقطه
symmetry point نقطه تقارن
point of symmetry نقطه تقارن
point of support تکیه گاه
point of inflexion نقطه عطف
point of intersection نقطه بهم رسید
pour point نقطه ریزش
point of intersection نقطه تقاطع
point of intersection نقطه تلاقی
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight نقطه دید
pour point نقطه جاری شدن
point of support نقطه اتکا
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point particle ذره نقطهای
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
linkage point مفصل
nodal point نقطه ایست
nodal point نقطه اغاز
neutral point نقطه نول
neutral point نقطه صفر
neutral point نقطه خنثی
neutral point نقطه بی اثر
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه گرهی
offset point در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
octal point ممیز هشت هشتی
objective point مقصد
objective point سمت مورد توجه
object point مقصد
object point سمت مورد توجه
null point نقطه صفر
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
neel point نقطه نل
needle point to say لازم نیست بشمابگویم که
melting point نقطه ذوب یا گداز
measuring point نقطه سنجش
loading point نقطه سوارشدن
loading point نقطه بارگیری
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load point نقطه بار
load point شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
linkage point لولا
melting point نقطه ذوب
melting point نقطه گداز
needle point to say احتیاج بگفتن نیست
needle point کانوا دوزی
needle point سر سوزن سوزن دوزی
needle point نوک سوزن
nadir point نقطه سمت القدم
mid point نقطه وسط
melting point نقطه ی ذوب
one point perspective پرسپکتیو همرو یا موازی
operating point نقطه کار
optimum point نقطه مطلوب
point charge بار نقطهای
point break موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com