English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
Other Matches
self poise موقر
poise واحد ویسکوزیته دینامیکی درسیستم غیر متریک
poise وقار
poise ثابت واداشت ن
self poise متین
poise وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
poise اونگ یا وزنه ساعت
self poise تعادل بدون پایه یا پشیبان تعادل ناپایدار
poise ثبات نگاهداری
poise وقار
poise وضع
poise توازن
air poise هواکش
poise [self-confidence] اعتماد به نفس
counter-poise پل متحرک باسکولی
air poise ترازوی هوا
head to head polymer بسپار سر به سر
head-first سربجلو
head-on شاخ بشاخ
head-on نوک به نوک
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head way بجلو
with head on سربه پیش سر به جلو
head well مادر چاه
well head سر چشمه
head-first از سر سراسیمه
head-first باکله
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head first از سر سراسیمه
head first سربجلو
head first باکله
Off with his head ! سرش را ببرید !
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
keep one's head خونسردبودن
to go off one's head دیوانه شدن
head off <idiom> به عقب برگشتن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
go to one's head <idiom> مغرور شدن
over head هزینه سربار
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
per head متوسطمیانگین
R/W head وسیله
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head well چاه پیشکار
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
one way head سریکجهته
head-on روبرو
head سر
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head : سرگذاشتن به
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دارای سرکردن
head مهم
head کله
head راس عدد
head نوک
head ابتداء
head انتها دماغه
head دهانه
head رئیس
head سالار عنوان
head موضوع
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سردرخت
head اصلی
head عمده
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head شبکه یا بدنه
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head on روبرو
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
keep one's head دست پاچه نشدن
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head ارتفاع فشاری
head افت
head-on از طرف سر
head-on از سر
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head عنوان مبحث
head راس
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head on نوک به نوک
raw head نوک خواننده
sculptured head سردیس
sculptured head پیکره سر ادمی
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
raw head نوک خواندن
round head سر گرد
rivet head کله پرچ
read head نوک خواننده
read head نوک خواندن
read head هد خواندن راس خواندن
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
round head برگردان
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to poke one's head دولادولا راه رفتن
swelled head خودخواه
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
the crown of the head فرق سر
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
static head فشار ایستایی
splash head پاشش گیر
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
to knock head پیشانی برخاک نهادن
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to knock head سجود
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
my head aches سرم درد میکند
lose one's head دیوانه شدن
keep one's head above water رهایی یافتن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
long head زیرکی
long head دوراندیشی
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com