English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
police station کلانتری
police station مرکز پلیس
police station ایستگاه پلیس
Other Matches
police اداره شهربانی
police کردن
known to the police دارای سابقه در شهربانی
police پاسبان
police حفظ نظم وارامش
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police شهربانی
police پلیس
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police شرطه
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
police officers افسر پلیس
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
police state حکومت پلیسی
riot police پلیسضدآشوب
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
air police دژبان نیروی هوایی
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states حکومت پلیسی
secret police سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
frontier police پلیس مرزبانی
border police پلیس مرزبانی
police constable پلیسباپائینتریندرجه
Metropolitan Police نیرویپلیسلندن
chief of police رئیس شهربانی
police court کلانتری
police court دادگاه خلاف
police court محکمه خلاف
police headquarters اداره کل شهربانی
police licence ضرورت شعری
police magistrate رئیس دادگاه لغزش
police office کلانتری
police office پاسگاه پلیس
police power نیروی انتظامی
police power نیروی پلیس
police power دادگاه پلیس
police reporter خبرنگارنظامی
police reporter مخبر پلیس
prefect of police رئیس شهر بانی
police court ضابطین شهربانی
police calls استمداد پلیس
police officers مامور پلیس
police officers پاسبان
police officers افسر شهربانی
police officer مامور پلیس
police officer پاسبان
police officer افسر شهربانی
police officer افسر پلیس
under police surveillance تحت نظر پلیس
turn over to the police تحویل پلیس دادن
the police headquaters اداره کل شهربانی
the police are on his track شهربانی اوراتعقیب میکند
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
sergeant in the police سرپاسبان
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
punitive police نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
police force نیروی انتظامی
police force نیروی پلیس
police force دادگاه پلیس
police forces نیروی انتظامی
military police دژبان
police raid حمله ناگهانی پلیس
police forces دادگاه پلیس
police stations ایستگاه پلیس
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police stations کلانتری
police forces نیروی پلیس
police stations مرکز پلیس
police dog سگ نگهبان
police dog سگ پلیس
armed forces police دژبان نیروهای مسلح
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
A posse of police officers and soldiers یک دسته از پاسبان و سرباز
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
station میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
way station ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
way station ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
station محل
station پست
station یا مقصد استفاده میشود
station نرم افزار و سخت افزار در مشخصات FDDJ که حاوی اطلاعات کنترل هستند
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station پاسگاه
sub station پست فرعی
on station پروازهواپیما بالای هدف
on station روی هدف
station پایگاه
station مقام مستقرکردن
station استقرار یافتن
on station اماده باش بالای هدف
on station رسیدن به هدف
station مستقرکردن
station محل ماموریت
station درپست معینی گذاردن
station ایستگاه
Is the next station ... ? آیا ایستگاه بعدی ... است؟
Where is the station? ایستگاه کجاست؟
station جایگاه
station وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
station مرکز
station جا درحال سکون
station وقفه
station سکون پاتوق
way station ایستگاه رله مخابراتی
station رتبه
station موقعیت اجتماعی وضع
station ایستگاه اتوبوس وغیره
station توقفگاه نظامیان وامثال ان
station break وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
station house ایستگاه کلانتری
station bill جدول محلها
station car اتومبیل استیشن
reading station ایستگاه خواندن
station complement پرسنل ثابت یک پایگاه
shunting station ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
station complement پرسنل خدماتی پایگاه
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
remote station ایستگاه دور دست
relay station ایستگاه واسطه
remote station ایستگاه دوردست
remote station ایستگاه راه دور
repeater station مرکز تقویت کننده
serivce station ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
regulating station پست تنظیم حرکات و عبور ومرور پرسنل و خودروها
reference station ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
slave station ایستگاه فرعی
relay station ایستگاه رله
station house مرکزکلانتری
station bar رستوران ایستگاه راه آهن
station entrance ورودیایستگاه
station circle چرخههواشناسی
passenger station ایستگاهمسافرین
local station ایستگاهکانونی
intercom station ایستگاهداخلی
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
tracking station ایستگاه ردیابی
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
station model مدلهواشناسی
station platform سکویایستگاه
train station ایستگاهقطار
Where's the railway station? ایستگاه راه آهن کجاست؟
To the railway station به طرف ایستگاه راه آهن
railway station ایستگاه قطار
polling station حوزهرایگیری
coach station پارکینگوایستگاهدرشکه
underground station ایستگاهزیرزمینی
transmitting station ایستگاهارسال
work station محل کار
wireless station ایستگاه بی سیم
wireless station فرستنده
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
subscriber's station مرکز مشترک
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
station number شماره پست مخابراتی شماره ترتیب محل بارها درداخل هواپیما
station log دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
station log دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
station list فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
station keeping در خط نگهداشتن ناو
telephone station جایگاه تلفن
telephone station تلفن خانه
tide station ایستگاه جزر و مد
receiving station ایستگاهدریافت
triangulation station ایستگاه مثلث بندی
traverse station ایستگاه پیمایش
transit station ایستگاه عبوری راه اهن
transfer station محل اعزام افراد
transfer station محل انتقال افراد
to station oneself مقیم شدن
to station oneself جا گرفتن
station house ایستگاه راه اهن
courier station دفتر پیک
central station نیروگاه مرکزی
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
broadcasting station ایستگاه رادیویی فرستنده
broadcasting station ایستگاه رادیو
broadcast station ایستگاه فرستنده
boat station جای خدمه قایق
blade station موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
battle station پایگاه جنگی
battle station پایگاه رزمی
astronomic station ایستگاه دیدبانی نجومی
astronomic station رصدخانه
ambulance station ایستگاه امبولانس
amateur station فرستنده تفننی
change of station تغییر محل ماموریت
change of station انتقال تعویض محل خدمت
cleaning station ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com