English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English Persian
policy making سیاست گذاری
Search result with all words
policy-making سیاست گذاری
decision making policy سیاست تصمیم گیری
Other Matches
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
making مایه کامیابی
making ساختمان
making ترکیب
making عایدی
making up تاوان
making up جبران
making a will ایصاء
making a will وصیت کردن
making ساخت
money making پول بهم زنی
dress making زنانه دوزی
pattern making مدل سازی
die making حدیده سازی
road making راه سازی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول گرد کن
mixture making ترکیبسازی
gas making تولید گاز
making good پرداخت
decision making تصمیم گیری
pattern making نمونه سازی
book making شرطبندی
making void ابطال
mischief making دوبهم زن
mischief making منافق
gas making گازسازی
merry-making عیش خوش
love-making عشقبازی
tool making ابزارسازی
epoch-making بینهایتمهم
non-profit-making غیرانتفاعی
profit-making درآمدزائیکردن
He is making a habit of it . بد عادت شده است
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
shoe making کفشدوزی
saltpetre making شوره پزی
love making عشقبازی
making haste تبادر
merry-making شادمانی
merry-making خوشی
merry making عیش خوش
merry making شادمانی
merry making خوشی
Making fast progress. سریع ترقی کردن
road making material مصالح راه
tile making machine ماشین خشت زنی
road making material مصالح راهسازی
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
die and mold making حدیده و قالب سازی
mold making equipment تجهیزات قالب سازی
She is always making trouble for her friends. همیشه برای دوستانش درد سر بوده
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
policy سیاست
policy مسلک سیاست
policy بیمه نامه
policy خط مشی روش
policy رویه
policy خط مشی
policy مصلحت اندیشی
policy خط مشی سیاستمداری
policy کاردانی
policy بیمه نامه ورقه بیمه
policy سند معلق به انجام شرطی
policy اداره یاحکومت کردن
policy تدبیر
insurance policy بیمه نامه
policy of contianment سیاست تحدیدی
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy options انتخابهای سیاستی
policy options انتخابهای مورد نظر
pricing policy سیاست قیمت گذاری
public policy سیاست عمومی
re assurance policy قرارداد بیمه اتکایی
policy objectives اهداف موردنظر
policy objectives اهداف سیاستی
policy makers سیاست گذاران
policy book پرونده خط مشیها
policy book کتاب روشها
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy file پرونده خط مشیها و دستورات
policy holder دارنده بیمه
policy holder دارنده بیمه نامه
policy implication کابرد سیاستی
policy implication کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy instrument ابزار اجرای سیاست
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy dilemma معمای سیاستی
insurance policy سند بیمه
insurance policy قرارداد بیمه
to u. a policy of insurance رابکسی دادن
unvalued policy بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy قرارداد اجاره کشتی
voyage policy بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy سیاست دستمزد
wagering policy بیمه قماری
endowment policy بیمهی عمر
to u. a policy of insurance سند بیمه
underwrite policy بیمه نامه را فهر نویسی کردن
to a dapt a policy رویهای اتخاذ کردن
social policy سیاست اجتماعی
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
stop go policy سیاست تثبیت
stop go policy توسعه
take out an insurance policy قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy سیاست مالیاتی
the policy of the government رویه دولت
the policy of the government سیاست دولت
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time policy بیمه نامه مدت دار
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
development policy سیاست توسعه
foreign policy سیاست خارجی
foreign policy خط مشی عمل خارجی
blanket policy بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy بیمه نامه کلی
health policy سیاست بهداشتی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
income policy سیاست درامدی
income policy سیاست مربوط به درامدها
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
floating policy بیمه نامه متغیر
commercial policy سیاست بازرگانی
labour policy سیاست استخدام کارکنان
budgetary policy سیاست بودجهای
economic policy سیاست اقتصادی
employment policy سیاست اشتغال
evacuation policy روش تخلیه پزشکی
blanket policy بیمه نامه جامع
expansionary policy سیاست انبساطی
financial policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
bearer policy بیمه نامه بدون نام
mixed policy بیمه نامه مختلط
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
monetary policy سیاست پولی
ostrich policy رویه کبک
open policy بیمه نامه قابل تغییر
national policy خط مشی ملی
national policy سیاست ملی
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
ostrich policy سیاست خود فریبی
evacuation policy خط مشی اخراجات پزشکی
open policy بیمه نامه باز
outward looking policy سیاست برون نگر
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
comprehensive insurance policy بیمه نامه جامع
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
open door policy سیاست درهای باز
scorched-earth policy نابودکردنوازبینبردن
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
What does Main Street think of this policy? بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
easy money policy سیاست گشایش پول
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
all risk insurance policy بیمه نامه تمام خطر
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
anti development policy سیاست ضد توسعه
scrap heap policy رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
anti inflationary policy ضد تورمی
anti inflationary policy سیاست انقباضی
insured, policy holder بیمه شده
pure monetary policy سیاست پولی خالص
the open door policy سیاست دروازههای باز
begger my neighbour policy سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
active fiscal policy منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
He sought, if without much success, a social policy. او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com