Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
polyphase sort
جور کردن چند مرحلهای
polyphase sort
مرتب کردن چند فازی
Other Matches
polyphase
چندفاز
polyphase
چند فازه
polyphase
چندمرحلهای
polyphase
سیستم برق چند فاز جریان برق چند فاز
polyphase
چندفازه
polyphase earth
اتصال زمین دوبل
polyphase motor
موتور چندفاز
polyphase circuit
مدار چندفاز
polyphase system
دستگاه چندفاز
polyphase transformer
مبدل چندفاز
polyphase generator
تناوب گر چندفازی
polyphase alternator
تناوب گر چندفازی
polyphase current
جریان چندفاز
balanced polyphase system
مدار چند فاز متوازن
connections of polyphase circuits
اتصالهای مدارهای چند فاز
positive sequence polyphase system
مدار چند فازی مستقیم
positive sequence polyphase system of or
مدار چند فازی مستقیم ازمرتبه ام
diametral voltage of a polyphase system
ولتاژ قطری مدار چند فاز
fluctuating power of a polyphase system
توان نوشی مدار چند فازی
polygonal voltage of a polyphase system
ولتاژ چند ضلعی مدار چندفاز
sort-out
مرتبکردن
sort of
بمیزان متوسط
sort of
تقریبا
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
sort of
نسبتا
sort of
بمقدار متوسط
sort
دسته بندی کردن
re sort
دوباره جور کردن
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
sort
قسم
sort
طور طبقه
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort
سوا کردن
sort
سواکردن
sort
جورکردن
sort
جور کردن
sort
دمساز شدن
sort
پیوستن
sort
جوردرامدن
sort
دسته دسته کردن
sort
رقم
sort
گونه
sort
نوع
sort
جور
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
فرمان SORT
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
selection sort
مرتب کردن گزینشی
multipass sort
مرتب سازی چند عبوری
property sort
جور کردن خاصیتی
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
ripple sort
مرتب کردن موجی
To sort out ones affairs
بکارهای خود سر وصورت دادن
She is the clinging sort.
از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
what sort of a thing is it?
چه جور چیزی است
tree sort
مرتب کردن درختی
tag sort
مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order
نظم ترتیب
external sort
جورکردن خارجی
sort merge
جور کردن و ادغام
sort key
کلید ترتیب
sort key
کلید جورسازی
sort field
فیلد مرتب سازی
sort field
میدان مرتب سازی
sort field
میدان جور کردن
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort effort
تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
selection sort
جور کردن گزینشی
in a kind (sort) of way
<idiom>
یک کمی
die sort
جور کردن طاسی
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
heap sort
sort tree
exchange sort
جورکردن معاوضهای
block sort
مرتب کردن بلاکی
external sort
مرتب سازی خارجی
external sort
جور کردن خارجی
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
dictionary sort
ترتیب واژه نامهای
block sort
جورسازی کندهای
descending sort
مرتب سازی نزولی
descending sort
ترتیب نزولی
bucket sort
جور کردن دلوی
collating sort
مرتب کردن داده
bubble sort
سورت حبابی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
bubble sort
جور کردن حبابی
internal sort
مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort
جور کردن داخلی
internal sort
مرتب کردن درونی
multilevel sort
ترتیب چند سطحی
multipass sort
جور کردن چند گذری
multipass sort
مرتب کردن چند گذری
multipass sort
جورکردن چند گذری
ascending sort
مرتب سازی صعودی
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
oscillating sort
جور کردن نوسانی
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
ascending sort
جورکردن صعودی
merge sort
ادغام و جور کردن
internal sort
مرتب سازی داخلی
major sort
جورسازی عمده
major sort
مرتب سازی اصلی
minor sort key
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
i sort of feel sick
یک جوری میشوم
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
ascii sort order
نظم ترتیبی اسکی
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
This sort of propaganda is for home consumption
این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.
دختر خودرأیی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
این حرفها دیگه کهنه شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com