English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
pope's nose دمگاه
pope's nose دنبال چه
Other Matches
Pope پاپ پیشوای کاتولیکها
Pope خلیفه اعظم
You are more catholic than the pope. <proverb> از پاپ کاتولیک تر شده اى .
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
pope head جاروب گردیا دسته دراز
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
pope young round مسابقه غیررسمی با 6 تیر ازمسافتهای 02 تا 08 متری با تیر و کمان
Pope, Arthur Upham آرتور پوپ [که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
right under one's nose <idiom> مشهود
it is under his nose درست جلوچشم اوست
(have one's) nose in something <idiom> فضولی کردن
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
under one's nose <idiom> دم دست
on the nose <idiom> دقیقا
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
on the nose بردن شرط
look down one's nose at someone or something <idiom> نفرت خودرانشان دادن
it is under his nose پیش روی اوست
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
nose بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose دماغه جلو کشتی
nose سر لوله
nose دهانه
nose برجستگی
nose دماغه کلاهک موشک
nose بینی اسب
nose پوزه
nose بوکشیدن
nose بینی
nose عضو بویایی
Just under his nose. درست پایین پایش
nose نوک برامده هر چیزی
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
nose دماغه
keep one's nose clean <idiom>
nose of the quarter دماغهیکچهارمی
external nose نمایبیرونیبینی
nose leaf لایهبینی
nose leather چرم بینی
bridge of nose برآمدگیبینی
nose pad لاییبینی
tip of nose نوکبینی
parson's nose دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
My nose is running. از بینی ام آب می آید
dorsum of nose تیغهبینی
Go and blow your nose. برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
To talk through ones nose. تو دماغی حرف زدن
bar nose دماغهمیله
keep one's nose to the grindstone <idiom>
lead by the nose <idiom> کنترل کامل داشتن
boozer's nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
red-nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
boozer's nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
red-nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
pay through the nose <idiom> سرکیسه کردن
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
nose-picking انگشت کردن در بینی
keep someone's nose to the grindstone <idiom> همت کردن
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
he has Roman nose او بینی عقابی دارد
to speak through one's nose سخن گفتن
bull nose چشمی سینه ناو
nose cone دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
nose hit ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
nose spray بسکهای جلوی گلوله
nose spray بسک جلو
parsmip nose دمبلیچه
nose band بخشی از کلگی اسب
nose band رو دماغی
nose bag توبره
hawk nose بینی قوشی
hawk nose دماغ قوشی
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
lead by the nose الت قرار دادن
long nose انبر دم باریک
long nose دم باریک
mucus of the nose مخاط بینی
mucus of the nose مف
mucus of the nose اب بینی
nose angle زاویه نوک
parsmip nose دنبال چه
parsmip nose دمگاه
the tip of the nose نوک بینی
to blow nose گرفتن بینی
to speak through one's nose تو دماغی
to blow one's nose بینی پاک کردن
to blow one's nose دماغ گرفتن
to follow ones nose کار رابدست تقدیر
to follow ones nose واگذاردن
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
to lead by the nose الت قرار دادن
spindle nose سر هرزگرد
polypus of the nose بواسیر لحمی بینی
pug nose بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
saddle nose بینی فرو رفته
nose cone مخروط دماغه
nose landing gear ترمزفروددماغه
needle-nose pliers دم باریک
septal cartilage of nose غضروفدرونیبینی
to snap one's nose or head off بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
flat nose plier اچار فرانسه
camlock spindle nose هرزگرد بادامکی شکل
nose ape or monkey بوزینه خرطوم دار
fillet under the nose of a step مغزی لبه یا دماغه پله
poke nose into something [one's life] <idiom> در کار کسی مداخله کردن
She leads her husband by the nose . سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
To glean information . To nose around . سر وگوش آب دادن
My nose (hand)is bleeding. دماغم ( دستم ) خون می آید
snap a person's nose off بکسی پریدن
snap a person's nose off تشر زدن
ear, nose and throat specialist متخصص گوش و حلق و بینی [پزشکی]
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
Eye ( ear , nose ) drops . قطره چشم ( گوش و بینی )
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
cut off one's nose to spite one's face <idiom> به حدنهایت رسیدن عصبانیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com