English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
pope head جاروب گردیا دسته دراز
Other Matches
Pope خلیفه اعظم
Pope پاپ پیشوای کاتولیکها
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
You are more catholic than the pope. <proverb> از پاپ کاتولیک تر شده اى .
More Catholic than the Pope . کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
pope's nose دنبال چه
pope's nose دمگاه
pope young round مسابقه غیررسمی با 6 تیر ازمسافتهای 02 تا 08 متری با تیر و کمان
Pope, Arthur Upham آرتور پوپ [که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
head to head polymer بسپار سر به سر
well head سر چشمه
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشروی
head on نوک به نوک
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head way بجلو
with head on سربه پیش سر به جلو
to go off one's head دیوانه شدن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
Off with his head ! سرش را ببرید !
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head first باکله
head-on از سر
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
head-on شاخ بشاخ
keep one's head خونسردبودن
go to head of مست کردن
head-on نوک به نوک
go to one's head <idiom> مغرور شدن
over head هزینه سربار
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
head off <idiom> به عقب برگشتن
R/W head HEAD WRITE/READ
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
one way head سریکجهته
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
to head off عازم شدن [گردش]
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head to head رقابت شانه به شانه
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
R/W head وسیله
head on روبرو
head سر
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head انتها دماغه
head ابتداء
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head نوک
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دهانه
head دربالا واقع شدن
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سردرخت
head اصلی
head عمده
head منتها درجه موی سر
head مهم
head موضوع
head سالار عنوان
head رئیس
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دستشویی قایق بالای بادبان
head on از طرف سر
head راس عدد
head دماغه
keep one's head دست پاچه نشدن
head بخش بالایی وسیله
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head کله
head on شاخ بشاخ
head on از سر
head شبکه یا بدنه
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head پیش رو
head راس
head نوک پیکان
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head ارتفاع فشاری
head افت
record head نوک ضبط
running head خط عنوان هرصفحه در متن
round head برگردان
raw head نوک خواننده
rivet head کله پرچ
scald head کچلی
read head نوک خواننده
round head سر گرد
recording head نوک ضبط
raw head نوک خواندن
raise its head پدید امدن
read head نوک خواندن
raise its head پیدا شدن
read head هد خواندن راس خواندن
sculptured head پیکره سر ادمی
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head سجود
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to pitch on one's head از سر پرت شدن
tension head بار کشش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
static head فشار ایستایی
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
to knock head پیشانی برخاک نهادن
my head aches سرم درد میکند
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
long head دوراندیشی
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
letter head سر کاغذ
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
pudding head بلید
poppet head گیره
poppet head پایه
popy head خشخاش
output per head تولید سرانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com