Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pope young round
مسابقه غیررسمی با 6 تیر ازمسافتهای 02 تا 08 متری با تیر و کمان
Other Matches
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl .
گلویش پیش دخترک گیر کرده
Pope
پاپ پیشوای کاتولیکها
Pope
خلیفه اعظم
pope's nose
دنبال چه
pope's nose
دمگاه
pope's eye
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
You are more catholic than the pope.
<proverb>
از پاپ کاتولیک تر شده اى .
pope head
جاروب گردیا دسته دراز
More Catholic than the Pope .
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
Pope, Arthur Upham
آرتور پوپ
[که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
with young
ابستن
young
برنا
young
جوان
young
تازه
young
نوین
young and old
پیر و جوان
young
نوباوه نورسته
Young and old.
کوچک وبزرگ (همه و همگی )
with young
حامله
the night is yet young
تازه سرشب است
to die young
جوان مردن
young man
دوستپسر
young smith
پسر مستراسمیت
young smith
اسمیت جوان
young turk
افسر جوان افراطی
young lady
دوستدختر
He is not young anymore.
او
[مرد]
دیگر جوان ن
[یست]
.
young's modulus
ضریب یانگ
young's modulus
مدول یانگ
young's modulus
مدول الاستیسیته
young days
جوانی
young ice
یخ تازه بسته
young ice
یخ نازک
young people
جوانان
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
young persons
جوان
young persons
نوجوان
young population
جمعیت جوان
She doesnt like that young man.
از آن جوان خوشش نمی آید
have an old head on young shoulders
<idiom>
جوان ولی عقل بزرگترها را داشتن
young helmholtz theory
نظریه یانگ- هلمهولتس
Spare when you are young, and spend when you are old.
<proverb>
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
The night is stI'll young.
تازه اول شب است
Your sister is very young for her age .
خواهرت ماشاالله خوب مانده
To sThe night is stI'll young .
تازه سرشب است
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
There is no fault in young men having desires.
<proverb>
آرزو به جوانان عیب نیست .
young saints Šold devils
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
The blow made me giddy young girl .
دختر گیج وسر بهوایی است
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
ro round off
کاو کردن محدب کردن
to round on any one
از کسی چغلی کردن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
right round
دور تادور
round on
جمع اوری کردن
to come round
سرزدن
to come round
گشت زدن
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
out of round
غیرمدور
to go round
دیدنیهای غیر رسمی کردن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
to go round
برای همه کفایت کردن
round out
گرد کردن
to go round
به همه رسیدن
to get round
باحیله پیشدستی کردن بر
round on
گرد کردن
round out
دور زدن
round about
دور سر گرداندن مطلب
to get round
ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
get round
طفره رفتن
to round up
گرد کردن
right round
گرداگرد
round and round
ازهر طرف
round d.
دوازده تاتمام
round d.
دوجین تمام
round down
گرد کردن کاهشی
round in
به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
to go round
دورزدن
round up
گرد کردن افزایشی
round off
گرد کردن
round and round
از هرسو
to round up
جمع اوری کردن
right round
از هرسو
right round
از هر طرف
ro round off
گرد کردن
ro round off
صاف کردن
ro round off
ازتیزی دراوردن
to round up
گلوله کردن
round off
گرد کردن برشی
round about
پر پیچ و خم
round and round
دور تا دور
round and round
گرداگرد
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round
گرد
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round
آنچه در دایره حرکت میکند
round
گرد کردن
round
گرد بی خرده
round
نوبت گرد کردن
round
دایره وار
to round up
تبعیدکردن
all round
دورتا دور
all round
سرتاسر
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
round-up
حمله ناگهانی پلیس
round-up
ورود ناگهانی پلیس
come round
شفا یافتن
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round
بی خرده
round
نوبت گردکردن
round
بی خرده کردن
round
کامل کردن
round
تکمیل کردن
round
دور زدن مدور
round
گردی
round
منحنی
round
عدد صحیح
round
مبلغ زیاد
round
گلوله
round
فشنگ
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
دوربازی
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round
مدور
round
مشابه 8759
come round
بازگشتن
go round
به همه رسیدن
go round
دور زدن
get round
بدست اوردن
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
get round
از سر خود وا کردن
get round
پیش دستی کردن بر
get round
قلق
get round
از زیر
[کاری]
در رفتن
come round
بحال اول رسیدن
it is the other way round
عکس این است
it is the other way round
وارونه است
come round
بهوش امدن
look round
اطراف کار را دیدن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
top round
قسمت گرد
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
top round
گوشت کبابی
to turn round
چرخیدن
to turn round
گردگشتن
to turn round
دور گشتن
we went for a good round
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
year-round
<idiom>
همه ساله
The news got round that he has come.
خبرپیچیدکه اوآمده است
to turn round
دورزدن
round the clock
۲۴ ساعته
to pull round
بهبودی یافتن
to round into a man
مرد شدن
to round into a man
بمردی رسیدن
round brush
بورسگردمویی
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
to show one round
کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
western round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
windsor round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
right round bracket
پرانتز بسته
round eye
دکمهقزن
round bracket
پرانتز
negotiation round
دور مذاکرات
year-round
همه ی سال
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
year-round
در تمام مدت سال
round-the-clock
پیوسته
common round
ابزار فیتیله
round-the-clock
لاینقطع
round neck
یقهگرد
wooden round
گلوله سالم و بادوام
yean round
در تمام سال
yean round
کار کننده درتمام سال
york round
مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
round-the-clock
شبانه روزی
angle-round
نبش گرد
round of negotiations
دور مذاکرات
whip-round
تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
round-eyed
چشمگرد
paper round
فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round pronator
عضلهمکبورود
round-the-clock
روز و شب
round dance
والتز
merry go round
چرخ فلک
marking round
گلوله نشان کننده
marking round
تیر نشان کننده
live round
تیر جنگی
live round
گلوله جنگی
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
in round numbers 00
سر راست 001تا
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
illumination round
گلوله منور
illumination round
گلوله روشن کننده
merry go round
چرخ گردان
daily round
کارهای روزانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com