Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
positional protection device
دستگاه حفافت درگاه
Other Matches
positional
پوزیسیونی
positional
وابسته به موقعیت یامقام
positional
مربوط به محل در یک محل مخصوص
positional macro
درشت دستور مرتبهای
positional notation
نشان گذاری مرتبهای
positional parameter
پارامتر وضعیتی
positional parameter
پارامترمرتبهای
positional notation
نشان گذاری مکانی
protection
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
protection
اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
protection
سیگنال بررسی اینکه آیا بخشی از حافظه توسط برنامه قابل دستیابی است یا خیر
protection
کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
under protection
تحت الحمایه
protection
عمل حفافت
self protection
برقراری تامین از خود
self protection
حفافت از خود
over protection
تقویت
self protection
صیانت نفس حفافت از خود
self protection
دفاع از نفس
protection
مانع کپی گرفتن شدن
protection
خط امان
protection
حمایت
protection
تامین نامه
protection
نیکداشت
protection
حفظ
protection
حراست حمایت
protection
محافظت
protection
حفافت
protection
پشتیبانی
protection
تیمارداری
protection
نگهداری
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
toe protection
پاشنه بندی
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
copy protection
محافظت از کپی
copy protection
حفافت دربرابر کپی
x ray protection
حفافت رونتگن
thermal protection
محافظت حرارتی
data protection
حفافت داده ها
degree of protection
میزان تامین درجه حفافت
degree of protection
میزان حفافت
consumer protection
حمایت از مصرف کننده
bank protection
ساحل داری
bank protection
ساحلبانی
block protection
حفافت بلوک
cathode protection
حفافت کاتدی
cell protection
حفافت سل
head protection
محافظسر
hand protection
محافظدستی
feet protection
محافظپا
eye protection
محافظچشم
ear protection
محافظگوش
collective protection
حفافت گروهی
collective protection
حفافت جمعی
bank protection
حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
storage protection
حفافت انباره
impedance protection
حفافت امپدانس
memory protection
حفافت حافظه
file protection
حفافت پرونده
insulation protection
حفافت عایق بندی
lightning protection
با خاموش کننده مغناطیسی
memory protection
پشتیبانی ازحافظه
over voltage protection
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
password protection
حفافت به کمک کلمه رمز
overload protection
حفافت بار زیاد
protection from sin
عصمت
protection hood
کلاهک یا روپوش محافظ
protection key
کلید حفافت
software protection
حفافت نرم افزاری
distance protection
وسیله حفافت فاصله
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
file protection
حفافت فایل
rust protection
حفافت در برابر زنگ زدگی
protection ring
حلقه حفافت
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
protection level
سطح حفافت
overvoltage protection
حفافت فشار زیاد
Under the protection of the law.
درپناه قانون
storage protection
حفافت حافظه
anticorrosive protection
حفافت در برابر خوردگی
environmental protection
حفاظت محیط زیست
anodic protection
حفافت اندی
armor protection
حفافت زرهی
armor protection
حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
rust protection paint
رنگ ضد زنگ
anti skid protection
حفافت از لغزش
The Physics of Radiation Protection
فیزیک بهداشت
power system protection
حفافت سیستم قدرت
The Physics of Radiation Protection
بهداشت پرتوی
indirect bank protection
کناره بندی غیر مستقیم
protection and indemnity club
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
high tension protection
حفافت فشار قوی
frost protection preparation
ضدیخ
line differential protection
حفافت دیفرانسیلی خط
The Physics of Radiation Protection
فیزیک محافظت از پرتو
respiratory system protection
حافظدستگاهتنفسی
overflow protection switch
کلیدحافظآبهایاضافی
device
فزاره
device
شیوه
device
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device
وسیله جانبی
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device
مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device
PRN برای پورت چاپگر
device
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device
اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device
روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device
تمهید
device
اختراع
device
اپارات
device
تجهیزات
device
دستگاه اسباب وسیله
device
چاشنی
device
خارضامن
device
عامل
device
وسیله
device
ابزار
device
اسباب
device
الت
device
حیله
device
شعار دستگاه
device
وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device
لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
I/O device
دستگاه داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
device
ضامن
v , device
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device
دستگاه
device
ماشین یا وسیله کارا
device name
نام دستگاه
peripheral device
دستگاه جنبی
physical device
ابزار مادی
To take someone in . to device ( fool ) someone .
کسی را گول زدن
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
So dont try to device yourself .
سعی نکن خودت را گول بزنی
pointing device
دستگاه اشاره گر
warning device
وسیلههشدار
point device
بسیار درست
point device
کاملا راست
point device
بی عیب
locking device
ابزار
fastening device
پوچگیره
pointing device
وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
military device
اسباب ارتشی
timing device
ساعتی
spooling device
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
pull device
ماسوره کشش مین
pull device
عامل کششی
sighting device
دوربین دستگاه نشانه روی
sighting device
وسیله نشانه روی
sequential device
دستگاه ترتیبی
send only device
دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
safety device
دستگاه ضامن
safety device
ضامن
safety device
خارضامن
storage device
دستگاه انبارش
storage device
دستگاه ذخیره
synchronous device
دستگاه همزمان
synchronous device
دستگاه همگام
symbolic device
دستگاه سمبلیک
switching device
تجهیزات سوئیچینگ
pressure device
ماسوره فشاری
pressure device
عامل فشاری مین
lifting device
ابزار بالا بر
storage device
دستگاه انباره
storage device
انباره
storage device
دستگاه ذخیره سازی
semiconductor device
دستگاه نیمه هادی
binary device
دستگاه دو حالته
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
device flag
پرچم دستگاه
antisweep device
ضامن ضد جمع اوری مین
antisweep device
ضامن ضد مین روبی
device handler
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device handler
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device independence
مستقل از دستگاه
device independence
استقلال دستگاه
antirecovery device
ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
device driver
محرک دستگاه
device number
شماره دستگاه
device status
وضعیت دستگاه
antilift device
ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
discrete device
دستگاه گسسته
display device
دستگاه نمایش
device driver
نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device dependent
وابسته به دستگاه
device code
کد دستگاه
bending device
کج گیر
bistable device
دستگاه دوپایا
audio device
دستگاه سمعی
auctioneering device
وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
clamping device
وسایل قید و بست
asynchronous device
دستگاه غیرهمزمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com