Dictiornary-Farsi | poverty line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
poverty line	خط فقر


Other Matches

poverty	تندگستی
poverty	فقر
poverty	فلاکت تهیدستی
poverty	کمیابی
to d. in poverty	درفقر مردن
poverty	بینوایی
poverty stricken	بیچاره
poverty stricken	ضعیف
poverty stricken	بد
poverty stricken	پست
poverty stricken	تهیدست مفلس
poverty stricken	فقیر
poverty stricken	بی نوا
He is in abject poverty .	محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
abject poverty	فقر خیلی زیاد
absolute poverty	فقر مطلق
poverty-stricken	بد
poverty-stricken	بی نوا
poverty-stricken	فقیر
to live in poverty [want]	در تنگدستی زندگی کردن
intellectual poverty	بینوایی عقلی
poverty of the blood	کمی خون
poverty of the blood	کم خونی
poverty of understanding	کمی فهم
poverty of understanding	نا فهمی
in dire poverty	در تنگدستی وخیم
poverty-stricken	پست
poverty-stricken	ضعیف
poverty-stricken	بیچاره
delusion of poverty	هذیان فقر
to be reduced to poverty	بگدائی افتادن
to be reduced to poverty	فقیر شدن
mass poverty	فقر عمومی
the uttermost poverty	منتهای بینوایی
stress of poverty	فشار بینوایی
reduce to poverty	بگدایی انداختن
poverty-stricken	تهیدست مفلس
vicious circle of poverty	دور باطل فقر
poverty is a good test	خوبی است
My clothes are a witness to my poverty.	لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
She is no stranger to poverty . She knows what it is to be poor .	مزه فقروبدبختی را چشیده است
poverty is a good test	تهیدستی محک
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing	فاصله سطور
line to line fault	تماس خطوط
line-up	به ترتیب ایستادن
down the line	ضربه از کنار زمین
on line	درون خطی
on line	متصل
on line	مورداستعمال
line up	به خط شدن
to come in to line	موافقت کردن
to come in to line	در صف امدن
line-up	ردیف ایستادن تیم
line up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به خط شدن
on line	در خط
line up	به ترتیب ایستادن
on line	داخل رده
on line	مستقیم
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line up <idiom>	به صف کردن
down line	بار کردن پایین خطی
on the line	هواپیمای اماده پرواز
down the line <idiom>	درآینده
line out	با خط علامت گذاشتن
o o line	خط تقسیم دیدبانی
along line	در خط
along line	در امتداد خطوط
old line	محافظه کار
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
all along the line	درامتدادهمه خط
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
the line	صف
all along the line	در همه جا
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
in line <idiom>	با محدودیت متداول
out of line	خارج از خط جبهه
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
on line help	کمک مستقیم
mean line	خط میان
line by line	سطر به سطر
in line	همراستا
in line	شمشیر در وضع حمله
o o line	خط دیدبانی سپاه
off line	منفصل
line	خط زدن
line	خط انداختن در
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	جبهه جنگ
out of line <idiom>	ناصحیح
by line	خط دوم یافرعی
by line	خط فرعی راه اهن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	سیم
by-line	خط دوم یافرعی
line	ترازکردن
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	حدود رویه
line	طرز
line	نسب
line	رشته
line	اراستن
line	بخط کردن
line	لاین
line	محصول
line	شعبه
line	خط دار کردن
line	: خط کشیدن
by-line	خط فرعی راه اهن
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
line	ردیف
line	سطر
line	خط
line	: خط
line of d.	حد فاصل
line of d.	مرز
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line	برون خطی
off line	غیر متصل
off line	قطع
line	رشته بند
line	ریسمان
line	در سمت
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	استرکردن
line	صفی در خط
line	خط صف
line	لجام
line	دهنه
line	رسن
line	طناب سیم
line	جاده
line	پوشاندن
line	طناب خط
mooring line	طناب مهار مین
message line	خط مخابره
mason's line	ریسمان کار
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
marriage line	گواهینامه ازدواج
mooring line	سیم مهار
median line	میانه
marline or line	طناب کوچک دولا
lyman line	خط لیمان
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line	خط بار
line width	پهنای خط
line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage	ولتاژ شبکه
line voltage	ولتاژ خط
ready line	خط انتظار
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
mach line	موج ضربهای ضعیف
lumber's line	خط سینه ناو
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line	نشانگر سینه
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line	دوراهی
local line	خط محلی
ready line	صف پشت خط اتش
phantom line	خط سری
penny a line	ارزان نویس بی مایه
penny a line	پست
penny a line	ارزان
peaked line	خط پاره پاره
peaked line	خط چین
pass a line	رد کردن طناب
overhead line	خط هوایی
overhead line	سیمکشی هوایی
outhaul line	برون کش
phantom line	خط فرضی
percolation line	خط نفوذ
phase line	خط خیز
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
pipe line	خط لوله
pitch line	مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line	خط امکانات
possibilities line	خط بودجه
price line	خط قیمت
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line	خط خصوصی
profile line	نیمرخ زمین
out of line coding	کدگذاری برون خطی
out line font	قلم متغیر