Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
power fail restart
سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
Other Matches
restart
روشن کردن دوباره
restart
شروع دوباره
restart
بازاغازیدن
restart
راه انداختن مجدد
restart
بازاغازی دوباره شروع کردن
restart
باز اغازی
restart
شروع مجدد
restart instruction
دستور المل بازاغازی
auto restart
شروع دوباره به صورت خودکار
restart point
نقطه باز اغازی
checkpoint restart
اغازگر مجدد نقطه مقابله
step restart
شروع مجدد مرحلهای بازاغازی مرحلهای
restart condition
شرط بازاغازی
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
وا ماندن
fail
مردود شدن
fail
عقیم ماندن ورشکستن
without fail
حتما البته بی تخلف
fail
رد شدن قصور ورزیدن
fail
درماندن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail
قصور کردن
fail
شکست خوردن
fail
ورشکست شدن
fail
رد شدن
fail out
ریزش کردن
fail soft
با خرابی تدریجی
fail safe
با خرابی امن
to fail
[memory]
وا ماندن
[حافظه یا خاطره]
to fail
[memory]
درماندن
[حافظه یا خاطره]
fail-safe
تخریب امن
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
با خرابی امن
fail safe
تخریب امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail softly
با خرابی تدریجی
fail back
یدکی
fail soft
تخریب
fail soft
با خرابی ملایم
fail soft
تخریب تدریجی
fail softly
با خرابی ملایم
fail back
پشتیبان
How did you make out? Did you succeed or fail?
شیری یا روباه ؟
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
to fail to provide an answer
درماندن در دادن پاسخ
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
His deeds fail to square with his words.
عملش با حرفش نمی خواند
To pass (fail,flunk) an exam.
درامتحان قبول ( رد )شدن
outside power
جریان خارجی
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
in power
صاحب مقام
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
useful power
توان مفید
will to power
قدرت خواهی
useful power
قدرت مفید
e. power
قوه مجریه
in power
دارای اختیارات
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power up
روشن کردن
power saw
اره ماشینی
power up
برق
power saw
دستگاه اره
will power
<idiom>
قدرت
will-power
قدرت اراده
will-power
عزم راسخ
will-power
تصمیم
will-power
اراده
power
[over somebody/something]
قدرت
[ بر کسی یا چیزی]
power on
روشن کردن
e. power
نیروی اجرایی
power
شدت
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power
توان از دست رفته
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
خاموش کردن یک وسیله
power
قوه یا توان
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
درشت نمایی قدرت دوربین
power
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power
قدرت نیرو
power
انرژی
power
قوه
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
راندن
power
اقتدار و اختیار
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
حذف توان کامپیوتر
power
توانایی
power
دولت
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
برقی
power
زور بکاربردن
power
اقتدار سلطه نیروی برق
power
توان نیرو
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
power
برق
power
توان برقی
power
برتری
power
قدرت
power down
قطع برق خاموش کردن
power down
قطع نیرو
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power
قدرت دیدذره بین
power
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
دستگاه برقی
power
توان
power
قوه
[ریاضی]
power
زور
power
توان
[ریاضی]
power
نیرو
power supply
تامین کننده برق
power transformer
مبدل تغذیه
power test
ازمون قدرت
real power
توان حقیقی
power system
سیستم قدرت سیستم انرژی
reactive power
توان واکنشی
reactive power
توان راکتیو
power supply
مبدل برق
power transmission
انتقال انرژی
power surge
برق ناگهانی
power system
شبکه نیرو
reactive power
توان غیر فعال
predictive power
قدرت پیش بینی
pulling power
نیروی کشش
tractive power
نیروی کشش
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
power turret
برجک برقی
power traverse
مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power volleyball
والیبال قدرتی
r f power supply
منبع توان بسامد رادیویی
power transmission
انتقال قدرت
radiant power
شاره تابان
power transformer
ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power unit
پیش راننده
reactive power
توان هرز
power user
کاربر پیشرفته
power factor
ضریب قدرت
power head
سر موتور
power head
نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power house
کارخانه برق
power distribution
پخش قدرت
power installation
تاسیسات جریان قوی
power jack
جک
power law
قانون توانی
power dissipation
اتلاف قدرت
power loss
اتلاف توان
power loss
تلف قدرت
power loss
گمگشتگی قدرت
power mains
شبکه جریان قوی
power hacksaw
کمان اره
power hacksaw
اره کمانهای
power dive
شیرجه رفتن هواپیما
power factor
ضریب توان
power endurance
توان استقامت
power dive
با استفاده از نیروی موتور طیاره
power form
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power forward
فوروارد قوی
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power fuel
سوخت
power function
تابع توان
power function
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power function
تابع توانی
power function
تابع قدرت
power dive
شیرجه
power mains
شبکه نیرو
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mower
چمن زن یا علف چین موتوری
power rammer
زمین کوب مکانیکی
power shovel
ماشین خاک کش
power shovel
بیل مکانیکی
power slide
لغزش به کنار در پیچ مسیر
power source
منبع قدرت
power spectrum
طیف توانی
power steering
فرمان خودکار
power stroke
مرحله قدرت
power structure
ساخت قدرت
power supplay
منبع قدرت
power supplay
منبع تغذیه
power supply
منبع تغذیه
power politics
سیاست جبر زور طلبی
power politics
سیاست زور
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
power of production
نیروی تولید
power of reservation
حق اعتراض
power of reservation
حق نگهداری وذخیره کردن
power of the keys
اختیارات کلیسای پاپ
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com