Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
power jack
جک
Other Matches
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
jack
باربردار قلاب گوشی
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
jack
خرک پیچدار
jack
گوی جک
jack
گوی اصلی یا هدف
jack
ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود
jack
بالا بردن
jack
پرچم سینه ناو
jack
جک اتومبیل
jack
پرچم کوچک ماشین
jack
جک چکمه کش
jack
ژاک برق
jack
فیش برق
jack
جک
jack
انبر اتصال
jack
جک زدن
jack
سرباز
jack
خرک
jack up
بالا بردن
jack
پایه
jack up
<idiom>
jack in the box
علی ورجه
headphone jack
جایورودهدفن
pallet jack
جرثقیل دستی
[یا برقی]
با دو شاخه
hammer jack
جکچکش
boot jack
محلقرارگرفتنکفشبرایواکسزدن
yellow jack
پرچم قرنطینه کشتی
yellow jack
تب زرد
jack-in-the-box
نوعی اتش بازی
every man jack
هرکس
jack in the box
جعبهای که چون در انرامیگشایند ادمکی از ان خارج شود
jack-in-the-box
جعبهای که چون در انرامیگشایند ادمکی از ان خارج شود
jack in the box
نوعی اتش بازی
built in jack
جک مخصوص نصب
jack field
فضایجک
car jack
جک اتومبیل
banana jack
مادگی در رادیو برای دوشاخه
cheap jack
دوره گرد
jack-of-all-trades
<idiom>
articulated jack
جک مفصلی
apple jack
عرق سیب
output jack
جکخروجی
telephone jack
جک تلفن
jack-up platform
سکویبالابر
jack spring
فنرجک
jack plug
توپکفیشبرق
jack-in-the-box
علی ورجه
jack-in-the-boxes
جعبهای که چون در انرامیگشایند ادمکی از ان خارج شود
jack of all trades
همه کاره
jack of all trades
همه فن حریف
jack-knife
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifed
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifes
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifing
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knives
چاقوی بزرگ جیبی
floor jack
اهرم فرعی
to jack up a car
خودرویی را جک زدن
firing jack
جک اتش
firing jack
جک تیر
Union Jack
پرچم سینه
Union Jack
پرچم ملی انگلیس
telephone jack
مادگی تلفن
jack-in-the-boxes
نوعی اتش بازی
jack-in-the-boxes
علی ورجه
hydraulic jack
جک هیدرولیکی
roasting jack
سیخ کباب گردنده
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
sawyer's jack
خرک اره کشی
sawyer's jack
خرک چوب بری
screw jack
جک پیچی
smoke jack
سیخ گردان
jack screw
خرک پیچدار
every man jack
همه کس
jumping jack
عروسک خیمه شب بازی
jack tar
ملوان
jack ring
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
jack ring
طوق جک
jack pudding
مسخره
jack pudding
لوده
jack pot
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
jack plane
رنده درشت تراش
jack plane
رنده بزرگ
jack plane
رنده دستگاه
jack on both sides
شریک دزدورفیق قافله
jack o' lent
هدف
jack o' lent
تمثال یهودای اسخر یوطی اماج
jack o' lantern
دروغ نور
jack o' lantern
نور کاذب
jack ring
خاموت
jack roll
چرخ چاه
jack salmon
اردک ماهی چشم سفید امریکا
jack tar
ملاح
jack towel
حوله بی سروته که دوراستوانه یاغلتکی باشد
jiffy jack
جک ازمایشگاهی
jack staff
میله پرچم سینه
jack snipe
یلوه
lifting jack
جک بالابر
man jack
نفر
man jack
شخص
man jack
فرد
jack snipe
نوک درازه
jack screw
پیچ بالابر
jack screw
پیچ تنظیم
jack screw
پیچ بالابرنده
jack mackerel
ماهی ازاد کالیفرنیا
jack in office
ادم باد درسرکه تازه بمقام
jack frost
لولوی زمستانی
jack box
جعبه تقسیم تلفن
jack box
جعبه اتصال
jack boot
چکمه ساق بلند
jack arch
طاق افقی
jack and gill
دونامه نماینده ........
jack a dandy
کج کلاه
jack a dandy
جلف
jack a dandy
ادم خودساز
jack frost
بابایخی
jack hammer
مته چکشی
jack johnson
د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
jack ketch
دارزن
jack hammer
این مته با هواکار میکند
jack hammer
مته دجبر
jack hammer
مته ضربهای مته چکشی
motorcar jack
بالابر یا جک اتومبیل
jack ketch
طناب انداز
jack knife
خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
jack in office
رسیده است
Jack of all trades , master of none .
همه کاره وهیچ کاره
motor coach jack
جک اتومبیل
flap hydraulic jack
جکهیدولیکبالههواپیما
hig low jack
ضربهای در بولینگ که میلههای 7 و 01 را جا می گذارد
He is a jack of all trades, but master of none.
<idiom>
او مرد همه کاره است و هیچ کاره.
high low jack
پاسور
to lift a car by jack
خودرویی را جک زدن
Jack of all trades and master of none..
<proverb>
همه کاره هیچ کاره است .
jack knife bridge
پل متحرک تاشو
He is jack of all trades . he can cope with any thing .
همه فن حریف است
compound leverage floor jack
اهرم بالابر قیچی شکل
compound leverage floor jack
اهرم بالابر ترکیبی
will-power
قدرت اراده
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
outside power
جریان خارجی
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power up
برق
power up
روشن کردن
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power down
قطع برق خاموش کردن
in power
دارای اختیارات
power down
قطع نیرو
power
زور
in power
صاحب مقام
power on
روشن کردن
will-power
عزم راسخ
will-power
تصمیم
will-power
اراده
power saw
دستگاه اره
e. power
قوه مجریه
e. power
نیروی اجرایی
will to power
قدرت خواهی
useful power
توان مفید
useful power
قدرت مفید
power saw
اره ماشینی
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power
دستگاه برقی
power
اقتدار و اختیار
power
راندن
power
قوه
power
نیرو
power
توانایی
power
شدت
power
قدرت نیرو
power
توان برقی
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
انرژی
power
دولت
power
برقی
power
درشت نمایی قدرت دوربین
power
توان
power
قوه یا توان
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
حذف توان کامپیوتر
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power
توان
[ریاضی]
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
will power
<idiom>
قدرت
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
قوه
[ریاضی]
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
power
توان نیرو
power
برتری
power
قدرت
power
توان از دست رفته
power
خاموش کردن یک وسیله
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com