English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
power-takeoff shaft اهرم شروعکار
Other Matches
power takeoff قدرت
shaft inset [shaft station] راهروی معدن [ایستگاه معدن]
takeoff برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
takeoff لحظه اغازپرش
takeoff ازجا پریدن وبلندشدن
takeoff اغاز پرش
vertical takeoff سرعت صعود اولیه هواپیما
sound takeoff صداگیری
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
takeoff board تخته پرش طول
takeoff fan نیمدایره جلو میله پرش ارتفاع برای اغاز پرش
takeoff leg پایی که فشار برروی ان است
takeoff foot پای اتکا
space shuttle at takeoff موشکفضاییدرحالپرواز
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
shaft بدنه چوبه
shaft استوانه
shaft میله
shaft محور
shaft قلم
three shaft توربین گازی با سه شفت
shaft چاه دودکش
shaft سابقه
shaft دسته چوب
shaft میله ستون میله چاه
shaft بدنه
shaft تنه
shaft محور انتقال دهنده نیرو
shaft شفت
shaft محور استوانهای
shaft تیرانداختن پرتو افکندن
shaft ستون
shaft خدنگ گلوله
shaft نیزه
shaft بادکش
shaft پرتو
shaft تیر
shaft میله استوانهای
pinion shaft محور پی نیون
jamb-shaft میله ستون
knotted shaft [ستون منحنی رومی وار شبیه قبه]
lay-shaft میله فرعی
barreled shaft میله تیر که وسط ان کلفت تراز انتهایش باشد
basic shaft محور اصلی
shaft collar بست محور
shaft bracket محورنگهدار
jamb-shaft ستون فرعی
edge-shaft میله ستون لبه
chimney-shaft میله دودکش
chimney-shaft ساقه دودکش
band of shaft [چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
baluster-shaft [ستون تزئینی کوتاه و باریک]
angle-shaft [ستون تزئینی در گوشه خارجی ساختمان]
winding shaft استوانهسیمپیچ
vertical shaft میلهعمودی
shaft bracket نگهدارنده محور
shaft beyond trial well چاه پیشکار
inspection shaft میله بازدید
hollow shaft محور مجوف
lay shaft میله فرعی
lift shaft محور بالابر
line shaft انتقال
main shaft میل چرخ
main shaft محور اصلی
output shaft محور خروجی
butt shaft تیر
propeller shaft گاردان خودرو
serrated shaft محور دندانه دار
basic shaft محور واحد
quill shaft شفت گردنده باریکی با سرهزارخار مانند که در مادگی دیگری جفت میشود
pump shaft محور پمپ
propeller shaft میل کاردان
propeller shaft محور مفصلی
propeller shaft محور کاردان
propeller shaft میل گردان محور انتقال نیرو
cam shaft میل بادامک
steering shaft محور فرمان
transmission shaft محور انتقال
throttling shaft میله نافم عبور روغن
throttling shaft میله نافم روغن
articulated shaft محور مفصلی
crank shaft میل لنگ
access shaft مدخل استوانه ای
coulter shaft محورکاردگاوآهن
firing shaft میله
transmission shaft شفت گیربکس
hollow shaft محور توخالی
wheel shaft میله چرخ
crank shaft میل لنگ موتور
agitator shaft میله بهمزن
flexible shaft محور قابل انعطاف
armature shaft محور ارمیچر
furnace shaft تنوره کوره
gavernor shaft محور رگولاتور
tubular shaft محور لولهای
firing shaft محورآتش
toothbrush shaft تعویضسرمسواک
shaft furnace کوره استوانهای شکل
shaft extension قسمت الحاقی محوری
butt shaft نیزه
shaft head راسستون
shaft head محور
shaft holder محورنگهدارنده
chimney shaft دودکش کورهای
under ground shaft چاه کور
shaft tube خروجی محور
shaft tunnel گذرگاه محور
hair shaft ساقهمو
pole shaft چوباسکی
drive shaft میل لنگ
drive shaft میله محرک محور محرک
drive shaft محور محرکه
drive shaft محور رانش
solid shaft محور توپر
shaft tunnel گذرگاه شفت
parthian shaft or shot تیر اشکانی
drop worm shaft محور پیچشی سقوطی
main transmission shaft محور انتقال اصلی
back gear shaft محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
brake cross shaft محور ترمز
key starter shaft محور استارتر
parthian shaft or shot تیرهنگام گریز
turbine-compressor shaft میلهکمپرسورتوربین
parthian shaft or shot قیقاج
rear axle shaft محور چرخ عقب
transverse cardan shaft محور کاردان عرضی
tubular transmission shaft لوله کاردان
tubular transmission shaft محور انتقال لولهای
parthian shaft or shot جنگ و گریز
square shaft screw of bolt میله چارتراش
turbine shaft turns generator محورتوربینچرخوانندهژنراتور
useful power توان مفید
e. power قوه مجریه
will to power قدرت خواهی
will-power اراده
will-power تصمیم
will-power عزم راسخ
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power توان [ریاضی]
power قوه [ریاضی]
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
will-power قدرت اراده
e. power نیروی اجرایی
useful power قدرت مفید
outside power جریان خارجی
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power زور
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power down قطع نیرو
power down قطع برق خاموش کردن
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power on روشن کردن
power saw اره ماشینی
power saw دستگاه اره
in power دارای اختیارات
in power صاحب مقام
power up برق
power up روشن کردن
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
will power <idiom> قدرت
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power توانایی
power حذف توان کامپیوتر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power برقی
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power توان از دست رفته
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power خاموش کردن یک وسیله
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power قوه یا توان
power انرژی
power قوه
power راندن
power اقتدار و اختیار
power دولت
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power قدرت نیرو
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power دستگاه برقی
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power برتری
power توان برقی
power توان نیرو
power برق
power زور بکاربردن
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power قدرت دیدذره بین
power اقتدار سلطه نیروی برق
power شدت
power قدرت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com