Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
Other Matches
prepare
تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepare
اماده شدن ساختن
prepare
تدارک دیدن پستاکردن
prepare
تهیه کردن
prepare
اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
to prepare
[for]
آماده شدن
[به یا برای]
to prepare something
چیزی را آماده کردن
[آشپزی]
to prepare for war
اماده جنگ شدن
to prepare for war
تدارک جنگ دیدن
prepare mortar
ساختن ملات
prepare mortar
تهیه ملات
to prepare for war
برای جنگ اماده شدن
To pave the way . To prepare the ground.
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
To lay (set,prepare)the table.
سفره ؟( میز ) را چیدن
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
عمل انجام شده
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
immediate action
عکس العمل فوری
out of action
غیر فعال
out of action
خارج ازنبرد
out of action
از نبرد خارج شده
course of action
راه کار
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
right of action
حق ترافع
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
right of action
حق اقامه دعوی
self action
عمل فی نفسه
self action
خود عملی
out of action
خراب
appropriate action
اقدام مقتضی
course of action
روش انجام کار
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
immediate action
عملیات فوری
action
جریان حقوقی تعقیب
action
بازی
action
تمرین
action
سهم سهام شرکت
action
نبرد
action
عامل
action
فرمان حاضر به تیر
action
کار اقدام
action
جنگ عملیات
action
اقامهء دعوا
action
طرز عمل
action
گزارش وضع
action
کنش
action
کردار
action
کار
action
عمل
action
فعل اقدام
action
رفتار
action
جدیت
action
جنبش حرکت
action
جریان
action
اشاره
action
تاثیر اثر جنگ
action
پیکار
action
اشغال نیروهای جنگی
action
عملیات جنگی
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
اقدام
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
جنگ
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
انجام کاری
action
لیست امکانات
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
جنبش
action
اثر
action
اژیرش
radius of action
برد عملیاتی هواپیما
quick action
عمل انی ماسوره
quantum of action
ثابت پلانک
quantum of action
کوانتوم کنش
quick action
عمل ضربتی انی
real action
دعوی غیر منقول
quick in action
جلد
quick in action
چابک
quick in action
فرز
radius of action
ناحیه رانندگی
radius of action
شعاع اثر
radius of action
شعاع عمل
quantum of action
کوانتوم اثر
quantum of action
مقدار اثر
characteristic action
عامل مشخصه
mine action
عمل کردن به صورت مین
killed in action
کشته
mine action
عمل مین
mass action
قانون اثر جرم
mass action
عمل کلی
locking action
اثر سدکنندگی
local action
تخلیه موضعی باتری
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
personal action
دعوی منقول
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
preventive action
اقدامات تامینی
preventive action
اقدامات احتیاطی
personal action
دعوی شخصی
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
possessory action
دعوی مالکیت
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
plan of action
طرح عملیات
legal action
اقدام قانونی
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action
زخمی شده در جنگ
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action
دعوی ایذائی
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action
بکاربرانگیختن
speed of action
فرزی
zone of action
منطقه عملیات یکان
action lever
اهرم حرکتدستگاه
action of wind
حرکتجریانباد
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
He is a man of action.
مردعمل است
direct action
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
speed of action
تندی
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
industrial action
عملوکارصنعتی
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
speed of action
چابکی
speed of action
چالاکی
speed of action
درجه تندی
speed of action
سرعت حرکت
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
scene of action
صحنه عملیات
retrofit action
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
zone of action
منطقه عمل
reflex action
عمل غیر ارادی
recourse action
رجوع به دادگاه
shock action
عمل غافلگیری
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل شوک
speed of action
زرنگی
[چابکی]
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action
اموال دینی
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
speed of action
سرعت انتقال
social action
اقدام اجتماعی
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
killed in action
کشته جنگی
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
biocidal action
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
automatic action
ناهشیارکاری
antisubmarine action
مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action
عمل ضد زیردریایی
angle of action
زاویه عمل
action tendency
گرایش به عمل
action system
نظام عمل
action station
وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station
محل جنگ
bringing an action
اقامه دعوی
action station
پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
concerted action
عمل مشترک
column action
عمل ستونی
civil action
دعوی مدنی
civil action
دعوی مدنی یا حقوقی
civic action
امور عام المنفعه
civic action
عملیات مردم یاری
chose in action
حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action
حق بالقوه
chos in action
حق دینی
capillary action
اثر مویینگی
action statement
دستورالعمل اقدام
action research
پژوهش عمل نگر
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
action in personam
دعوی بر علیه شخص
action front
حاضر به تیر
action for cancellation
اقدام به ابطال
action for cancellation
اقدام به لغو
action for avoidance
اقدام برای لغو
action deferred
تامل در به کار بردن جنگ افزار
action deferred
تامل در عملیات
action cuttent
پتانسیل عمل
action at low
اقدام قانونی
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
action in rem
دعوی بر علیه عین مال
abrasive action
اثر سایش
action principle
اصل کنش
action potential
پتانسیل کار
action potential
پتانسیل عمل
action post
هدف در سمت چپ یا راست
action period
دوره کنش
action parameters
پارامترهای عملیاتی
action on the blade
تماس با شمشیر حریف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com