Dictiornary-Farsi | pretty good privacy | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
pretty good privacy	یات پرداخت در اینترنت به کار می رود


Other Matches

pretty good	نه چندان بد
pretty good	نسبه خوب
privacy	قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
privacy	قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
privacy	حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
privacy	پوشیدگی
privacy	جداسازی مبادله پیام برای تامین
privacy	استقلال پیام
privacy	حریم
privacy	اختفاء
privacy	پوشیدگی پنهانی
to i. upon any one's privacy	مخل تنهایی و اسایش کسی شدن
privacy	تنهایی
privacy	خلوت
to live in privacy	تنهازیستن
to disturb any one's privacy	کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
data privacy	محرمانه بودن داده ها
privacy act of	قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
privacy between husband and wife	خلوت بین زن و شوهر
federal privacy act	قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards .	یک بام ودو هوانمی شود
Good gracious ! Good heaven ! My god !	پناه برخدا
HE is good at math. He has a good head for figures.	حسابش ( ریاضیات ) خوب است
pretty	تاحدی
pretty	شکیل
pretty	اراستن
pretty	قشنگ
pretty	خوب
pretty	بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty	خوش نما
pretty much	تقریبا
pretty pretty	زیادازحدجویای قشنگی
my pretty	قشنگم
She is a pretty of it .	دختر قشنگی؟ است
my pretty	خوشگلم
things have come to a pretty	کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
pretty fellow	ادم خود ساز
iam pretty well	بد نیستم
sitting pretty <idiom>	درشراط دلخواه بودن
pretty to look at [to watch]	زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
as pretty as a picture <idiom>	مثل ماه شب چهارده
pretty pretties	چیزهای قشنگ و نادان فریب
iam pretty well	نسبه حالم بد نیست
pretty fellow	کج کلاه
pretty fellow	جلف
joly and pretty	شوخ وقشنگ
It is pretty(fairly)second rate.	همچنین چیز مهمی نیست
he played a pretty trick	خوب حقهای زد
She was pretty when I saw her at close quarters .	از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
what a pretty mess he made	خوب سرهم بندی کرد
it is a pretty kettle of fish	بد وضعی است
things have come to a pretty pass	کار بجای باریک رسیده است
he played a pretty trick	خوب حیلهای زد
to be in a nice [pretty] pickle <idiom>	بدجور در وضعیت دشواری بودن [اصطلاح روزمره]
it is a pretty kettle of fish	عجب وضعی است
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.	ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance.	کسی را سر دواندن
Go while the going is good .	تا فرصت با قی است برو
good for nothing	بی ارزش
good by	وداع
good by	خدا حافظ بدرود
to look good	زیبا بودن
to be good-looking	زیبا بودن
good for nothing	بی عرضه
good for nothing	بی مصرف
It's good to see you again.	خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
to look good	خوشگل بودن
good d.	صبح شما بخیر
good d.	بامدادنیک
good-looking <adj.>	خوشرو
good-looking <adj.>	خوش قیافه
good f.	مهربانی
to be good-looking	خوشگل بودن
Good for you	دست خوش
good f.	خوش قلبی
We've never had it so good. <idiom>	وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
well and good <idiom>	رضایت بخش
of a good d.	خوش حالت
well and good	باشد چه ضرر دارد
of a good d.	خوش مشرب
to come to good	راست امدن
to come to good	عاقبت بخیرشدن
to come to good	نتیجه خوب دادن
in good f.	نیت پاک
it is in good keep	خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
it is in good keep	انراخوب نگاه میدارند
particular good	عین شخصی
much of it was good	مقدار زیادی از ان خوب بود خیلیش خوب بود
no new is good new	نبودن خبر
good will	حق کسب و پیشه وتجارت
good will	سرقفلی
good will	میل
so far, so good <idiom>	تا حالاهمه چیز روبه راه است
good look	خوش نما
for good <idiom>	برای همیشه ،پایدار
do someone good <idiom>	سود بردن از کسی
What is the use ? what good wI'll it do ?	فایده اش چیست ؟
He went for good.	رفت و دیگه نیامد
He is good for nothing.	به هیچ دردنمی خورد
What is good enough for others should be good enough for you.	خونت که از بقیه رنگین تر نیست
You did well. Good for you.	خوب کردی
your is not as good as his	مال شما انقدر خوب نیست که مال او
good will	حسن نیت
good will	رضامندی
no new is good new	یارویدادتازه خودیک خبر خوشی است
good	جنس
good looks	قشنگی
as good as	بهمان خوبی
as good as	خیلی خوب
good	مهربان
good	پسندیده خوش
good	نیک
good	نیکو
good	خوب
to be up to no good	کار بدی [خطایی] کردن
by the good of	با مساعی جمیله
by the good of	با کمک
good	سودمند مفید
good	اجناس
come to good	نتیجه خوب دادن
good-looking	خوش منظر
good-looking	شکیل
good-looking	زیبا
good looks	زیبایی
good	شایسته
good	کالا
good	مال منقول محموله
good	سود مال التجاره
good	خیر
good	کامیابی
good	ممتاز ارجمند
good	صحیح
good	توپ زنده
good	مسیر خاکی مرطوب و محکم
good	سودمند
good	معتبر موجه نسبتا" زیاد
good	خیر فایده
good	پاک معتبر
good	قابل
good-looking	خوشگل
do good	نیکی کردن
good looking	خوش منظر
very good	خیلی خوب
good-for-nothing	حرف مفت
for good	بطور قطعی
good-for-nothing	شخص یا چیز بیمعنی
for good	برای همیشه
good a	عصر شمابخیر
good looking	زیبا
good looking	شکیل
do good	احسان کردن
very good	بسیار خوب
do good to others	بدیگران نیکی کنید
I'm still not quite sure how good you are.	من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
good looking	خوشگل
of good birth	پاکزاد
wage good	کالای مزدی
of good birth	اصیل
too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
to mark good	نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
to set a good example	سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
to satnd good	بقوت خود باقی بودن
of good birth	والاتبار
wage good	کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
with a good grace	باحسن نیت قلبا
Good deeds	حسنات
what a good riddance	رهاشدیم
Good night	شامگاهان نیکو
what a good riddance	چه خوب
to p any one's good qualities	صفات نیک کسی راستودن
we went for a good round	گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
we had a good time	خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
of a good mould	نیکو سرشت
with good intent	با حسن نیت با قصد نیک
to mark good	بهای کالا را در روی ان نوشتن
good [sufficient] <adj.>	قابل پذیرش
good [sufficient] <adj.>	مقبول
good [sufficient] <adj.>	لایق
to be in ones good books	موردالتفات کسی بودن
that watch is a good t. k	ان ساعت خوب کارمیکند
that is a good idea	خوب نظری است
that is a good idea	خوب فکری است
take in good part	خوب تلقی کردن
social good	کالاهای عمومی
social good	کالاهای اجتماعی
say a good word for	دفاع کردن
say a good word for	تعریف کردن
to be good pax	باهم دوست بودن
Good morning	بامدادان نیکو
to make good	محکم کردن
to make good	انجام دادن
to make good	دادن
of good quality	خوب
of good quality	مرغوب
to make good	تاوان
of good quality	خوش جنس
of good report	نیک نام
to make good	جبران کردن
of good standing	معتبر
good [sufficient] <adj.>	مناسب