English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
preventive action اقدامات احتیاطی
preventive action اقدامات تامینی
Other Matches
preventive پیش گیر
preventive آنچه مانع رویدادن چیزی شود
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive عامل جلوگیری
preventive جلوگیری کننده
preventive ماده نگهدارنده وسایل نگهداری
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
preventive ماده حفافتی
preventive پیشگیرانه
preventive پیشگیر
preventive مانع
preventive war نبرد دفاعی
preventive war نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
preventive war جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی
preventive psychiatry روانپزشکی پیشگیر
preventive medicine طب پیشگیری
preventive maintenance نگهداری پیشگیری
preventive maintenance نگهداشت پیش گیر
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
preventive justice حقوق تامینی
preventive detention توقیف احتیاطی
preventive maintenance نگهداری حفافتی
preventive maintenance نگهداری پیشگیرانه
preventive maintenance نگهداشت پیشگیر
preventive medicine پزشکی پیشگیر
preventive measure اندازه حفافتی
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل انجام شده
out of action از نبرد خارج شده
out of action خارج ازنبرد
out of action خراب
immediate action عکس العمل فوری
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
course of action روش انجام کار
course of action راه کار
immediate action عملیات فوری
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
right of action حق ترافع
out of action غیر فعال
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
right of action حق اقامه دعوی
self action عمل فی نفسه
self action خود عملی
appropriate action اقدام مقتضی
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action جنبش
action نبرد
action تاثیر اثر جنگ
action اشاره
action جریان
action جنبش حرکت
action جدیت
action رفتار
action فعل اقدام
action عمل
action کار
action پیکار
action اشغال نیروهای جنگی
action سهم سهام شرکت
action تمرین
action بازی
action جریان حقوقی تعقیب
action اقامهء دعوا
action طرز عمل
action فرمان حاضر به تیر
action کار اقدام
action جنگ عملیات
action عملیات جنگی
action گزارش وضع
action کردار
action اثر
action لیست امکانات
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action انجام کاری
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action عامل
action اقدام
action جنگ
action کنش
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action اژیرش
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
things in action اموال دینی
quantum of action کوانتوم کنش
personal action دعوی منقول
quantum of action مقدار اثر
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action ثابت پلانک
mass action قانون اثر جرم
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
personal action دعوی شخصی
mine action عمل کردن به صورت مین
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
possessory action دعوی مالکیت
possessory action دعوی اعاده مالکیت
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
prepare for action حاضربه جنگ کردن
quantum of action کوانتوم اثر
plan of action طرح عملیات
mine action عمل مین
mass action عمل کلی
locking action اثر سدکنندگی
local action تخلیه موضعی باتری
legal action اقدام قانونی
killed in action کشته
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
speed of action درجه تندی
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action lever اهرم حرکتدستگاه
zone of action منطقه عملیات یکان
zone of action منطقه عمل
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action زخمی شده در جنگ
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action دعوی ایذائی
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action بکاربرانگیختن
industrial action عملوکارصنعتی
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
He is a man of action. مردعمل است
speed of action سرعت انتقال
speed of action زرنگی [چابکی]
speed of action چالاکی
speed of action چابکی
speed of action فرزی
speed of action تندی
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action دعوی غیر منقول
radius of action ناحیه رانندگی
radius of action شعاع اثر
radius of action برد عملیاتی هواپیما
radius of action شعاع عمل
quick in action فرز
quick in action چابک
quick in action جلد
quick action عمل ضربتی انی
recourse action رجوع به دادگاه
reflex action عمل غیر ارادی
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
splitting a cause of action تجزیه دعوی
social action اقدام اجتماعی
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
shock action عمل شوک
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل غافلگیری
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
scene of action صحنه عملیات
action of wind حرکتجریانباد
speed of action سرعت حرکت
quick action عمل انی ماسوره
killed in action کشته جنگی
concerted action عمل مشترک
automatic action ناهشیارکاری
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action عمل ضد زیردریایی
angle of action زاویه عمل
action tendency گرایش به عمل
action system نظام عمل
action station وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station محل جنگ
action station پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
action statement دستورالعمل اقدام
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
bringing an action اقامه دعوی
column action عمل ستونی
civil action دعوی مدنی
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
civic action امور عام المنفعه
civic action عملیات مردم یاری
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action حق بالقوه
chos in action حق دینی
characteristic action عامل مشخصه
capillary action اثر مویینگی
action research پژوهش عمل نگر
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
action principle اصل کنش
action front حاضر به تیر
action for cancellation اقدام به ابطال
action for cancellation اقدام به لغو
action for avoidance اقدام برای لغو
action deferred تامل در به کار بردن جنگ افزار
action deferred تامل در عملیات
action cuttent پتانسیل عمل
action at low اقدام قانونی
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
abrasive action اثر سائیدگی
action in personam دعوی بر علیه شخص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com