English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
previous master of a liberated slave معتق
Other Matches
master slave ارباب و برده
master slave system سیستم ارباب و برده
master slave system سیستم راهبر پیرو
master slave manipulator بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
master slave manipulator یک شانه
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
liberated مناطق ازاد شده ازاشغال دشمن
liberated ازاد شده
previous مقدم
previous اسبقی جلوتر
previous سابقی
previous قبلی
previous پیشین
previous آنچه زودتر رخ میدهد
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
previous question موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
previous work کارهای قبلی
previous spot نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
previous notice پیش اگهی
previous day روز قبل
Act according to the previous procedure. بترتیب گذشته عمل کنید
slave غلامی کردن
slave زرخرید اسیر
slave برده
slave بنده
slave سخت کارکردن
slave پیرو
slave کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
slave صفحه نمایش CRT ثانوی متصل به دیگری که دقیقاگ همان اطلاعات را نشان میدهد
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slave پردازنده مخصوص که با پردازنده اصلی کنترل میشود
slave ترمینالی که با کامپیوتر اصلی یا ترمینال کنترل شود
slave محفظه داده که داده را از باس اصلی می گیرد
slave مملوک
slave غلام
negro slave غلام سیاه
negro slave کاکا
galley slave غلام
galley slave مزدور زحمتکش
galley slave غلام پاروزن
female slave کنیز
female slave جاریه
escaped slave برده فراری
escaped slave عبد ابق
slave trade برده فروشی
negro slave غلام زنگی
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave labour بردهداری
To emancipate a slave. برده ای را آزاد کردن
slave drivers نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
slave station ایستگاه فرعی
slave mode حالت پیرو یا برده
slave merchant برده فروش
slave holder دار
slave holder زرخرید
slave computer کامپیوتر برده
slave ant مورچه کارگر
female slave with a child master her from child witha
male slave or servant غلام
female slave with a child ام ولد
To work like a horse ( dog, slave ) . مثل خر کا رکردن
A slave bought with money is more free than he who. <proverb> بنده زر خرید آزادتر از بنده شکم است .
master چیره دست شدن
old master نقاشی هر یک از این هنرمندان
the master خداوند
to be a master of دارا بودن
to be a master of در اختیار خودداشتن
master off استاد شمشیربازی
master of سرپرست گروه شکار روباه
the master در
master's فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
old master هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
master ماهر شدن
master ارباب صاحب
master مدل اصلی
master سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master رام کردن
master تسلط یافتن بر
master استادشدن
master خوب یادگرفتن
master ماهرشدن
master صاحب
master پیر
master مدیر مرشد
master رئیس
master کارفرما
master نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master اصلی
master تسلط یافتن
master 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master جامع
master قطعه کار اصلی
master اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master مخدوم
master استاد شطرنج
master کاپیتان کشتی
master کسب مهارت کردن
master ماهر شدن در چیزی
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master دانشور
master چیره دست
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master ارباب استاد
master stroke شاهکار
master tape شاه نوار
master stroke هنر نمایی
master stroke استادی
master tournament مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
master workman سر کارگر
master rod شاتون اصلی
master's certificate گواهینامه فرماندهی
master station پست اصلی مخابرات
master station ایستگاه اصلی
master routine شاه روال
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
master sergeant سرگروهبان
master service انشعاب اصلی
master of ceremonies رئیس تشریفات
master of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
master workman سرکارگر
master slice شاه قاچ
master station شاه ایستگاه
mint master رئیس ضرابخانه
missile master دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
master keys قاعده کلی شاه کلید
ship's master افسرارشد کشتی
Master of Science فوقلیسانسMSc-
master cord ریسماناصلی
whore master جنده باز
To be a master of ones craft. درفن خود استاد بودن
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
master mode وضعیت اصلی
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
wagon master مسئول واگن
master workman استاد کار
scout master در پیشاهنگی :سر رسد
master agreement توافق اولیه
They all acknowledge him master . همه او را به استادی قبول دارند
pilot master سر راهنما
Master of Arts صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
master key کلید چندین قفل
singing master اموزگار سرایش
master key قاعده کلی شاه کلید
master keys کلید چندین قفل
property master متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
ring master رئیس سیرک
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
wagon master رئیس قطار
master race نژاد برتر
master plan نقشه کلیات
he is a past master in او در استاد یا کهنه کار است
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
harbour master متصدی بندر
harbour master رئیس بندر
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
harbor master رئیس بندر
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
french master فرانسه
head master رئیس
head master مدیر مدرسه
master builder معمار
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
language master زبان اموز
language master اموزگار زبان
iron master رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
iron master اهن ساز
international master استاد بین المللی شطرنج
head master مدیر اموزشگاه
french master اموزگار
drop master سرپرست پرش
beach master افسر لجستیک در عملیات اب خاکی رئیس اسکله
station master رئیس ایستگاه
master switch کلید اصلی
past master استاد قدیمی
past master استاد پیشین
master plans نقشه مجموعه
master plans نقشه کلیات
master plan نقشه مجموعه
beach master رئیس بارانداز
candidate master نامزد استادی شطرنج
drop master مدیر پرش
drill master مشق دهنده
dock master راهنمای حوض
master switches کلید اصلی
master of the court مدیر دفتر دادگاه
chess master استاد شطرنج
cargo master نوعی هواپیمای باری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com